سلام خدای مهربونم
مطمعنم که حالت خوبه ولی چرا حال منو نپرسیدی؟مگه من بندت نیستم؟!
خدای خوبم ، تنها کسی هستی که به همه ی حرفام گوش میدی ولی هیچوقت قضاوتم نمیکنی؛هیچوقت بهم نمیخندی مسخرم نمیکنی توهین نمیکنی ؛تنها کسی هستی که همینجوری دوستم داری؛ منم دوست دارم خیلییییی دوست دارم اندازه ی دنیای بزرگی که برای ماساختی دوست دارم،اندازه اسمون ابی،خورشید گرم،برف سفید،اندازه مهربونیت دوست دارم...
ولی از دستت یه کوچولو ناراحتم...میبینی خدای خوبم گله گیم رو پیش خودت میارم چون کسی رو بغیر از خودت ندارم هیچکس...
گریه کردم وناراحت شدم چون دلم واسش تنگ شده خودت بهترمیدونی کی رو میگم؛دلش رو شکستم دلمو سوزوند خیلی دلم براش تنگ شده اینقدری که هرروز دارم بهش فکرمیکنم هرروز هرساعت همیشه جلوی چشامه...
خدای مهربونم چرا نشد بهم برسیم؟چرا دست همدیگه رو ول کردیم؟چرا رفیق نیمه راه شدیم؟چرا چرا چرا؟!!!
چرا گفتم فراموشش میکنم ونکردم چرا نتونستم؟چرا بعد از یکسال هنوز شمارش توی گوشیمه و مدام خیره میشم به زنگ زدن بهش وشنیدن صداش؟!
چرا اول از همه عاشق صداش شدم؟
چرا هیچوقت سرم داد نزد چرا اینقدر مظلوم گفت دلمو شکستی!؟
چرا من بدشدم چرا اینقدر پست وکثیف ونامرد شدم که دلشو شکوندم؟
چرا دلشو شکوندم و سرم اومد؟!
تنها کس من تنها هستی من امید من درروز های تاریک وغمبار خدای خوبم عزیز ترین ومهربان ترین بنده ی گنه کارت میخاد جواب سوالاش رو بدونه از کجا بفهمه از کی بپرسه چیکارکنه؟
خداجونم تورو به بزرگیت تورو خدا قسمت میدم یکاری کن دلم اروم شه یکاری کن بغضم اروم شه یکاری کن صبروتحملم زیادشه وروزای خوبم بیاد خاهش میکنم التماست میکنم دستمو بگیر وبلندم کن...
نجاتم بده از اینهمه تاریکی وگمراهی...
یه راهی جلو پام بزار نمیدونم چجوری قسمت بدم وازت التماس کنم که کمکم کنی...
کمکم کن...♡