اولا دیدم محبت میکنم و ی طرفست دیگه نکردم ولی اصلا ن متوجه شد نه اعتراضی کرد همیشه همینکارو میکنم ک مثلا من ب محبت تو توجه تو بی نیازم و برای خودم شادم ولی یه وقتایی دیگه از این نقش بازی کردن خسته میشم و کاسه صبرم لبریز میشه آخه نه جایی میذاره تنهایی برم نه کاری کنم یه دختر کوچیکم دارم کاش میشد خودمو سرگرم چیزی کنم ک حواسم ب حرکاتو رفتارش نباشه
یه وقتاییم میگم خب من وقتی در مقابل بذرفتاریاش سکوت کنم عادتش میشه ک همیشه باهام اینجوری حرف بزنه و هیچ شکایتی نکنم