بچها من خیلی وقته این مشکلو دارم.
به همون خدا اصلا نمیخام منم منم کنم فقط میخام کمی خالی بشم.
ببینین خدا به من لطف کرده که قیافه خوبی دارم.چشم سبزو قد بلندو این داستانا[عزیزانم خواهش میکنم منظورمو درست متوجه بشید]
اکثر خاستگارایی که برام میان از لحاظ اخلاقی و مالی اوکین.اما از لحاظ قیافه ای معمولین
اما خانوادم ینی عمو و خاله و پدر بزرگ مادر بزرگو اینا نمیزارن من ازدواج کنم.
خیلی خیلی روم حساسن.میگن طرفت باید دو متر باشه خوشکل باشه فلان باشه در صورتی که اصلا ملاک های من اینا نبود...
تو زمانی که ۱۶ سالم بود با یک خاستگار تا مرز نامزدی رفتیم بخاطر قیافه طرف خانوادم بحث رو بهم زدن.
اولاش اوکی بودن یدفعه بهم زدن که بماند چرا و جی شد اما الان میفهمم کارشون خوب بود.
از بعد اون مسئله من از ازدواج میترسم.
توقعاتمو بردن بالا.بیشتر تمرکزم شده رو قیافه.
اصلا به ازدواج فکر نمیکنم اما وقتی موردی پیش میاد خیلی ذهنم درگیر گذشتم میشه.
این مسئله داره ازارم میده.واقعا نمیدونم چکار کنم خلاص بشم ازش.