2777
2789

خیلی خیلی طولانیه لطفا بخونین و با توضیح بگین اره یانه و چجوری اگه اره بود چجوری پیش قدم باید شد و چکار باید کرد اگه نه چی 


موضوع راجع به یه خونواده ۴نفرست که دوتا بچه دارن یه دختر به پسر دختر پرستو پسر حسام

حسام با پیشنهاد یه رفیق نامرد به اسم رضاوارد یه بازار کاری میشه هم بهش نامردی میکنه و جنس بنجل میندازه و هم یه دختر باخونواده زبون دراز و زندگی خراب کن اشنا میکنه به اسم مونا

باکلی پافشاری و نارضایتی خونواده حسام مجبور به ازدواجش میشن که خودش کلی ماجراست دلیل نارضایتی اینه که مادر موناو اقوامش ادمای زبون باز و خونه خراب کنن که ریششون برمیگرده به زن دایی مادر حسام

اگه تااینجای قضیه رو فهمیدین بقیشو بگم؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پرستوبخاطر یسری مشکلات خونوادگی دچار بحران های روحیه و از ادمای فضول و فتنه گر و تیکه انداز بدش میاد چون سرش تولاک خودشه و حساس و زود رنجه

خب بریم سر عروسی حسامکه به خواسته مونا همه چیز انجام شد و یکم مونا از پرستو چشم زهر داره بخاطر لباس و ارایشو همه چیزش

این مونا میاد با خونواده شوهر تو یه اتاق زندگی میکنه کاملا راضی به پیشنهاد خودش پدر حسام چون یمدت اوضاعش خوب بود و یه قولایی داد که بخاطر خرج سنگین روزمره کل خونواده نتونست انجام بده و ناملایمتی ها پیش میاد

هرروز کلی بحث و جدال بین عروس و دختر و پسر خونواده سریسری رفتار ها که پدر مادر اگه زبون داشتند و میتونست کنترل کنن تا حدودی پیش نمیومد اینم اضاف کنم همیشه اشپزی و خونه با دختر و مادر خونه بود اگه به عروس میگفتن یه تیکه ظرف بشور که اونم صدسال یبار بود جوری تلخ میشد که نگفتنش بهتر بود


خلاصه یکسالوخورده از عروسیشون میگذره بچه دارمیشن و تو همون اوایل بارداری دوست صمیمی حسام که ۲۴ساعتی باهم بودن از خواهری که فقط چنددقیقه دید خواستگاری میکنه و مونا به پرستو میگه همچین جریانیه و پرستو راضی میشه فقط بخاطر رهایی از جو مسموم خانه پدری

باکلی کمو زیاد و حرف و اتفاق پدر دختر راضی‌میشه خواستگاری بیان دلیل نارضایتیش یکی جمعیت سنگین خونواده پسر یکیش بیکاریش تو همون حین دیگه دخترو پسر عاشق هم میشن

توی دوسه ماه خواستگاری تا عقد فاصله شد با چند مرحله رفتوامد که با یسری ناملایمت ها و کلی کموکسری از طرف خونواده داماد و کوتاه اومدن عروس گذشت اسم داماد شوهر پرستو پارسا ست

شب عقد که همه چیز خوب گذشت باخوشی و کلی سادگی تو اون جمع مادر پارساچون خوشحال و ساده بود در میاره به مادر زن داداش پرستو که یکم اشنابودن میگه عروسیه دوتا پسرام رو تویه روز میگیریم چون تو فاصله کم شوهرم و برادرش عقد کردن و مونا میاد اخرشب تو اتاق درحضور مادر پرستو همچین چیزیو میگیه و فتنه بپا میکنه که نبینم قبول کنی و ازین حرفا حالا چه از دل صافی که عمرا چه دل کینه ای(اینم اضاف کنم چون پارسا بیکار بود و ادم پاک و کاری بود مونا قبل از خواستگاری مخ حسام رو میزنه که پارسا بیاد خواهرمو بگیره و خواهرش بزرگتره پارسا بود و میشنن زیر پاش اما پارساگفته من از باجناق خوشم نمیاد و اون سنش بالاست این بکنار و مونا توهمون جلسه خواستگاری به پدر پرستو میگه شرط بذار خونه بسازن براش چون پارسا بیکار بود فک کرد پپارسا از پسش برنیاد و همین دوموضوع شدن کینه بغیر بقیه جریانات)

خلاصه سر همون ماجرای شب عقد پرستو و پارسادعوا و بحث میکنه پارسا باخونوادش درجریان میذاره و یسری موضوعات پیش میاد که در همون حین پدربزرگ پارسا فوت میکنه و این میشه شروع ماجراهای جدید و طولانی شدن عقد

پرستو چون یهو وارد رابطه عاشقانه وهمیشگی میشه هرروز پارسا رو میگه بیاد خونشون و همین باعث کلی مشکل میشه که مونا درست میکنه و پرستو وپارسا رفیق صمیمی حسام رو از چشم حسام میندازه باکلی خرابکاری و حرف نه میذاشت پیش هم باشن اگه هم میرفتن بیرون مونا به پرستو همش پیام میداد از سرلج و حسادت که اره یعنی تووقتی با پارسایی همش ازونکارا میکنین که این شد باعث بهم ریختن روان پرستو و چون نمیتونست به داداشش حسام بگه زنش بدجور سو استفاده کرد جالب اینجاست توهمون حین خواهری که میخواست بندازه به پارسا عقد میکنه و از جشنش و وضع مالی پسره از سر لج حسام به پرستو پز میده که یعنی شوهر تو هیچه

و بعدش که خواهرزنش همه جا میرفتن حتی مسافرت تنهایی رفتن زن حسام میومد باافتخار میگفت اما به پرستو که میرسید میگفت حق نداره شوهرشو ببینه یجورایی انگار اون همه کار پرستو بود یه سری دعواهای وحشتناک از اتفاقات و خرابکاریای مونا هنوز هست نسبت به پرستو که طولانی میشه خیلی

حالا پرستو پدرش شدیدا مریضه و بارها گفته باید توپیش قدم بشی برااشتی همشم توخودشه درصورتیکه پرستووپارسا بارها پیش قدم شدن ولی برادره و زنش نخواستن

یبار پرستو توخونه پدر حسامو میبینه گزگریه و این حرفا ولی متوجه میشه حسام میلی نداره حتی گفت زنوبچتوبیار که بهونه اورد

اخرین بار تولد بچه پرستو بود که پارسا به حسام میگه بیاین اما کلی حرف بارش کرد که پرستومقصره باید از زنم عذرخواهی کنه دقیقا برعکس

پارسا گفت مامانتون که مشکل پیدا کرد و تونبودی زنت بیشتر باعث شد حالشون بد بشه و گفت اگه هرمشکلیه بیاین یشب شام جمع شیم خونه باباتون و قضیه رو تموم کنیم که حسام میگه این حرفای خاله زنکی رو نزن دیگه پیام نده خدافظ

اینم اضاف کنم مادر پرستو وحسام حدود دوماه مشکل شدید روحی روانی پیداکرد که توخونه نگهش داشتن و فقط پرستو و پدرش حمایت کردن حسام و زنش بااینکه توخونه بودن حتی از اتاق نمیزدن بیرون که بگن یدیقه مادرمو نگه دارم یعنی مادرشون جوری بود که دوماه نمیخوابید و همش حرفای عجیب و کارای وحشتناک میکرد مثل یبار ۷صبح خواست با چاقو رگشو بزنه یا صدای هم زدن قاشق میشنید میگفت حلوامو میپزین دیگه بماند که چه بلاهای تلخی سرشون نیومد که اخرسر جوری اوضاع وحشتناک شد شوهر پرستو از شهردیگه با دوروز نخوابیدن راه یکساعتو رب رو توی ۴۰دقیقه اومد که این مادرزنو ببرن بستری کنن اما خبری از پسر وعروس نبود سرلج اینکه پرستو چرا به دروغ گفت پدرمون خیانت کرده به مادرمون اونم باکسی که از فامیلای کثیف زن حسامه که حقیقت بود فقط پرستو میدونست


میدونم خیلی شده اما اینا نصف حرفان حالا شما براساس این اتفاقات بگین اشتی یانه و چجوری


اینم بگم وقتی مونا زایمان طبیعی کرد فقط پرستو و پارسا تاخود زایمانش توبیمارستان پیش حسام بودن خواهر برادرا خودش نیومدن حتی روعقدش قهرکردن باهاشون

وقتی چندروز بعدزایمانش ازخونه باباش رفت خونه پدرشوهرش تا رسید اول نگاه سی نه های پرستو کرد که یعنی کاری میکنین دراین حد مونا خرابکاربود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز