واقعا این موضوع رو ب چشم خودم دیدم
خواهر بزرگمم موقعی ک مجرد بود خیلی ادیت شد از طرف مادرم حتی روز عروسیشم مامانم باهاش قهر بودو لج کرده بود مادرم خیلی لج بازه و ما ک دختراشیم ب این سنو سال ک میرسیم انگاری هوشیم هی بر علیه ما میزنه واقعا کاراش قلب ادمک ب درد میاره الان خواهرم شوهر کرده با اینک تو خونه شوهر هم مشکلات زیادی وجود داره ولی واقعا صد برابر می ارزه ب نظرم ب این شرایط
مثلا مادرم دیروز هیچ کاری نکرد غیر ظرف شستن من کله خونه کله اتاقارو اساسی تمییز کردم اخر سر میگ خیلی تنبلی خاک تو سرت ظرفارو نشستی خجالت بکش
امروز صبح مامانم رفته بود حموم بعد ک من بیدار شدم جای خودمو جمع کردم و تخت خواهر کوچیکمم مرتب کردم از حموم اومده اخمو تخم و لبو لوچشو کج و کوله کرده ک چرا جای اونم جمع نکردم با اخم اومده نشسته میگ ب خواهر کوچیکم ک موهاشو سشوار بکشه حالا ن خودش بلده ن خواهرم ک سشوار بکشن اخر سر ده بار گفتم بزار خودم بیام اخر سرار انگار داره منت میزاره سرم گفت بیا رفتم سشوار کشیدم هیم اخم کرده بود تموم شد ی سر اومدم نی نی سایت یهو بابام از خواب پا شد گفت خجالت بکش همش تو گوشی بیا جای منو جمع کن با داد و عصبانیت بعد اخرشم خودم رفتم جای مامانو بابامم جمع کردم اونا رفتن صبحونه خوردن اصلا ب من نگفتن منو صدا نزدن
بعد ک بابام سره من داد زد مامانم خوشحال شد تازه لبخند رو لبش نشست