سلام چطورین خوبید بچه ها امشب بابام ویه دوتااقواممون اومدن خونه ما... من باخانواده شوعرم ک الهی نباشن باهم زندگی میکنم... اقاهمه اینا نشسته بودن... بعد پدرم یه شوخی کرد ویه حرف راجب دخترعموی مادرشوهرم زد... بچه ها حرف بد وشوخی زشت و... نبودبخدا...
یهو مادرشوهرم پرید ب بابامم ک خجالت بکش وفلان... این حرفا مال شما نیست وبابامم گفتم خونت اباد مگه من چی گفتم...
من تواشپزخونه بودم بم برخورد وایسادم توجمع جلوبقیع سربابام داد زدم ک چرا ارزش خودت ومیاری پایین غرورخودت وخورد میکنی جلو وبرایه ادم بی ارزش خودت ومیاری پایین اصن توخونه اینا چراشوخی میکنی اخه بم برخورد ک مادرشوهرم جبهه گرف برا بابام...
از سرشب ک رفتن دارم میمیرم بغض گلوم گرفته پشیمونم ک چرااینجوری با بابام حرف زدم...
دیگ وقتی رفتن زنگ بابا زدم مذرت خاهی کردم وگفتم چرابااینا شوخی میکنی ک جنبه ندارن... باباگفت اشکال ندارع ناراحت نشدم از حرکتت...وای فکر چهره بابام میکنم تواون لحظه بازگریم میگیره