خیلی شرایط بدی داشتم .. خیلی شب و روزای بد و وحشتناکی رو گذروندم و شب تا صبح چه ضجه هایی که نزدم
کلی نذر کلی التماس خدا ... گفتم اگه صلاحه بیاد و دیگه نره .. گفتم خودت هوامو داشته باش
بعد هزارجور داستان و کات و وصلی باز تقریبا همه چی درست شد
نمیدونم در حد حرف میمونه یا بیشتر پیش میره ولی انگار رابطهه میخواد جدی تر و رسمی شه ...
میترسم
هیچی نداره ... نمیگم مادیات خیلییی واسم مهمه ، ولی خب منطقی باشیم نباشه ام نمیشه.
جفتمونم هنوز بچه ایم ، خیلی !
اگه به زور از خدا خواستم و الان داده چی ؟ اگه پشیمون شم بعده ها ؟ اگه اگه اگه ...
چیکار کنم ... از کجا بفهمم ، چه دوراهیِ مزخرفیه ..