رفتم خونه مادر شوهرم دیدم جاریمو دارن میزنن مثه وحشیامیزدنش پریدم روی خواخر شوهرم از موهاش گرفتگی پرتش کردم تو دیوار فکر کن 8 تا خواهر شوهرم همزمان پریدن بهم جاریمم که بدبخت یه جا افتاده بود انقد گرفتم زدمشون مثه چی فرار کردن مادر شوهرم جرات نکرد حرف بزنه بهم یهو برادر شوهرم اومد به فحش دادن که چرا خواهرامو زدی و میکشمت گفتم بدبخت زنتو نگا کار اوناس یهو قاطی کرد رفت دعوا اونام گفتن خوب کردیم غلط میکنه کارای خونه مادرو نمیکنه میخای مثله زن داداشه بی غیرتت بشه ها یهو برادر سوارم رد تو دهنش اونام داداششونو زدن منم جیرم گرفت تا رفتم تو حیاط دوباره اومدن طرفم دوتا شونو زدم دیگه نیومدن فوش دادن و رفتن با برادرشوهرم زنشو بردیم بیمارستان قبلش به خواهر شوهرام گفتم به شوهرم چیزی بگین قیمه قیمه اتون میکنم مثه چی ترسیدن خفه خون گرفتن