من از یه خانواده خیلی ضعیف و شهرستانی بودم و شوهرم از یه خانواده دارا و تهرانی ، که البته اصالتا نطنزی هستن ، شوهرم وقتی با من ازدواج کرد خانوادش راضی نبودن ولی تو رو همه واستاد تا منو گرفت ؛ و من بخاطر اینکه اینکارو کرد خیلی خوشحال بودم و مهریه ام رو ۱۴ سکه گرفتم و این تعداد کم باعث شد خانواده شوهرم خیلی راحت به خاطر دلیلی منو بی ارزش بدونن و مسخرم کنن که شهرستانی و کسی نمیگرفتت ما خیلی خداشناس بودیم از یه همچین خانواده نداری دختر گرفتیم و اینا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خودت خواستی برگردی یا مجبور شدی؟؟ مثلا بچه داشته باسی یا هر جیز دیگه ای
بچه نداشتم یه سال خونه ی بابام بودم دنبال وکیل بودم قطعی طلاق می خواستم دلیلش دخالتای خانواده شوهرم وخیانتش بودتوگوشیش دیدم هیچ وقت نتونستم ثابت کنم بودبعدپادرمیونی بزرگتراشوهرم رفت واومدچندجلسه حرف زدیم برگشتم قرارشدنه خانواده ی من بیان خونه م نه خانواده ی اون اعتراف میکنم شغل مناسب داشتم هیچ وقت برنمیگشتم
بعدها وارد زندگیم شدم فهمیدم حقوقش رو میذاره تو کارت خواهرش ، یواشکی دور از چشم من خانه دارن میسازن ، ماشین خریده به اسم خواهرش و هیچی به من نمیگفتند در صورتی که اون جاری ام در جریان همه چیز بود
و اینکه شوهرم دوبار نامزد داشته قبلا و برای دخالت بی جای مادرش نامزدی هاش بهم خورده ؛ هر روز مادر شوهرم به یه بهانه شوهرم رو مینداخت به جونم؛ چون از اولش با اومدن من مخالف بود ؛ خیلی گوشه کنایه میزد ؛ زد و دوسال پیش خواستیم طلاق بگیریم و نشد تا عید امسال دعوامون شد و مادر شوهرم اینقدر دخالت کرد و پسرش رو کشوند پیش خودش تا کار به دادگاه و طلاق گرفت ؛ آبروریزی شد فامیل همه فهمیدن ؛ هرجا می شینه شوهرم به گوشم رسیده دارن زیر پاش می شینن زودتر طلاقش بده بره
تو این ۷ ماه هر وقت اومدیم چت کنیم شوهرم کاری کرد تا من عصبی بشم و یه چیز بهش بگم و سر آخر بهم میگفت داشتم امتحانت میکردم ببینم عوض شدی یا نه ولی عوض نشدی به درد هم نمیخوریم همون بهتر دارم طلاقت میدم