دیشب خواهر مجردش تو اتاق خواب بود منم و شوهرم تو حال بودیم یسره سرش تو گوشی بود چند باربهش گفتم حوصلم سر میره گوشیو بزار کنار تا کنار گذاشتش رفتم پیشش نشستم گفتم حرف بزن باهام گفت کنترل تلوزیون کجاست گفتم عزیزم ما که همو نمیبینیم تا شنبه حداقل بزار این یک ساعتو حرف بزنیم دیدم گفت زهر ماررررر زهر مارررر
منم باهاش حرف نزدم تا چند دقیقه پیش میگه تو میخواستی حرف زناشویی بزنی تو باید جلوبقیه سنگین باشی میگمش اونی که باید معذب بشه تو اتاق خوابه کی گفته حرف زدن و شوهر کاره بدیه ما که قرار نیست تو تنهایی زن و شوهر باشیم ما جلو بقیه هم زنو شوهریم
گفتمش از این به بعد چه جلو یکنفر چه هزار نفر میام پیشت میشینم اونم گفت منم جلو هزار نفر جوابتو میدم