باردارماما بخاطر شغل همسرم و خونواده ش مجبور شدم خونه زندگیمو که تو یه شهر دیگه س ول کنم و بیام خونه مادرم اینا بمونم...اما حس خیلی بدی دارم!احساس میکنم سربارشونم و معذبم.هرچند که خودشون اصرار کردن بیام وبزور من وآوردن اینجا!همسرم خودش اصرار کرد!اما الان...چندبار به همسرم سربسته گفتم معذب میخوام برگردم چند وقتی وخونه خودم اما الان آنقدر آزادانه کار کردن بهش حال داده که اصلا حاضر نیست برگردم....گفتم حداقل این چند ماه و یه خونه اینجا بگیریم منم راحت باشم اما هر سری بهونه آورد...خدا از خونواده خیر ندیده ش نگذره که هرچی میکشم از اوناست!خسته م بگین چیکار کنم؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
منم چون باید استراحت کنم اومدم خونه مامانم اینا البته خونه هامون زیاد فاصله نداره ولی خب اومدم دیگه& ...
آخه احساس میکنم مادرم سختشه...چون چند بار همگفته کاش اینجا خونه میگرفتین یا یه وقتایی جال نداره غذا اینا نمیپزه....اینا رو که نمیتونم به همسرم بگم همه ش میریزم تو خودم و گریه میکنم
مادرت حق داره معمولا تو اون سن حوصله مرتب غذا درست كردن ندارن تو هم تا جايي كه ميشه واسه خودت از بيرون كباب بگير بگو بخاطر خاصيتشه ولي بهرحال باري از دوش مادرت برداشته ميشه
برگرد خونه ت با قطار اتوبوس هواپيما بهشم بگو اگر نياي خودم برميگردم
اتفاقا یه بار میخواستم این کارو بکنم اما اشتباه کردم بهش گفتم گفت برگردی باید شبا تنها بمونی و بخوابی چون من کارمو نمیتونم تغییر بدم.اینم بگمکه شغلش با خونواده ش شراکتیه
مادرت حق داره معمولا تو اون سن حوصله مرتب غذا درست كردن ندارن تو هم تا جايي كه ميشه واسه خودت از بير ...
بخدا هم خوب برا کل خونواده خرج میکنم هم ایراد نمیگیرم از چیزی...حتی شده گشنگی کشیدم تا وقت صبحونه واینا اما هیچی نگفتم.اما مادرم یه وقتایی میره تو قیافه معذب میشم