آقاااا یه خانمی تاپیک زده بود از دست جاریش شکار بود🤣
از صبحه دارم ریسه میرم ... ولی انصافا حق داره ناراحت بشه من جاری کوچیکم واسه خود شیرینی خودشووووو میکشه جر میده به کار کردن که بگن این خوبه ولی تصور میکنم که این بخواد بشینه و من واسش کار کنم روح و روانم به هم میریزه
یه بار تازه عقد کرده بود اومد خونه مادر شوهرم .پسرم گفت مامان از آشپزخونه اومدی واسم چایی شیرین بیار .خانمم همون طور که رو مبل نشسته بود فرمود زن داداااااش بی زحمت یکیم واسه من بریییییز. منم که تازه ظرفا رو تنهایی شسته بودم اصلا کارد میزدی خونم در نمیرفت گفتم اوامر دیگه نداری عزیزم ؟؟؟پاشو خودتو جمع کن دختره دو هزاری فکر کرده نوکر جد و آبادشم. دیگه همون شده که از زیر کار در بره . وقتی میاد خونه مادر شوهرم حتی اگه کارم نکنه تا من و جاری بزرگم سر پا هستیم و داریم کار میکنیم نیایم بشینیم نمیشینه جرئت نمیکنه
خلاصه این که به آدما رو ندید خواهران گلممممم
عقده که باشه به ما چه ربطی داره مگه هر کی عقده باید تاج ملکه الیزابتو بذاره سرش حکمرانی کنه؟؟؟؟ والاااااا
آخیییییییش خالی شدممممم🤣🤣🤣🤣