2777
2789
خواهر شوهرم دو تا پسر داره بزرگه 5 ساله و کو چیکه یک سال و نیم که 50 روز از پسر من بزرگتره . پسر بزرگه شره و کوچیکه هم مثل همون شده و میزنه پسرمو . وقتی میریم خونه مادرشوهرم و اونا اونجا هستن همش باید مواظب باشم چون پسرمو هل میده . به نظر شما چیکار کنم . الان زوده که بفهمه از خودش دفاع کنه؟وقتی میزنه بچه مو ٰپسرمو تو بغلم بگیرم یا بذارم خودش با این مشکلش کنار بیاد؟یا هنوز زوده که مفهوم دفاع از خو دش رو درک کنه؟ از دیشب به خدا افسردگی گرفتم. میگم شاید من دارم تو تربیتش اشتباه میکنم.
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
نمیدونم چرا ماها اینقدر مشکل داریم به خدا، معلومه که نباید هول بدم. یه دفعه که دیدی خیلی مهربونانه به اون دوتا پسر بگو عزیز زندایی بچه رو هول ندین، این از شما کوچکتره، شما مرد شدین. ازش مراقبت کنین. سرش بخوره به جایی خدای نکرده بشکنه خوبه؟؟؟ من خیلی روی شما حساب میکنم چون شما اقایین این کوچولوئه. البته برق تهدید هم بذار توی چشمات. من دیروز پسر رییسم که امریکایی رو بردم با خودم بیرون. بدون اجازه ی باباش پیتزایی که سفارش دادم نخورد. زنگ زدیم از باباش اجازه گرفتیم. اسباب بازی میخواستم بخرم، هرچه قدر اصرار کردم گفت نه متشکرم. لازم ندارم. حالا هفت سالشه مامانم نداشته اصلا. هرچی هم گفتم گوش میداد. حال کردم با این تربیت
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
ﻣﺮﻳﻢ ﻣﻨﻢ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺸﻜﻠﻮ ﺩﺍﺭﻡ. ﺑﺎﻧﻲ..ﺑﻨﻆﺮﺕ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺠﻪ 1,5ﺳﺎﻟﻪ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩ
خاهشا برای براورده شدن حاجتم یه صلوات بفرستید*****اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم*****

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ﺑﺴﺮﻣﻦ 20ﻣﺎﻫﺸﻪ ﻭﺑﺴﺮﻩ 17ﻣﺎﻫﻪ.ﺑﺴﺮﺭﺧﺎﻫﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﺰﻩ ﺷﺪﻳﺪ,ﺣﺘﻲ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭ.ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﺠﻤﻮ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻢ ﺟﻮﻥ ﻫﻤﺶ ﻛﺘﻚ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ و ﺗﻮﻱ ﺭﻭﺣﻴﺶ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ
خاهشا برای براورده شدن حاجتم یه صلوات بفرستید*****اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم*****
اره عزیزم چرا نمیشه منطقی حرف زد دختر منم 1.5 سالشه همه کار میکنه حتی لباساشو میگم برو بیار برات اتو کنم میاره میده یا میگم فلان چیر رو دست نزن بیار بده به من قشنگ گوش میده
I dream of rain ..........I dream of garden in the desert sand .....I wake in vain....I dream of love as time runs through my hand......I dream of fire.... those dream are tied to a horse that will never tire and in the flames...her shadows play in the shape of a mans desire ..... this desert rose ... each of her veils, a secret promise ...this desert flower ...no sweet perfume ever tortuerd me more than this....and as she turns... this way she moves in the logic of all my dreams ....this fire burns ... I realize that nothing as it seems... sweet desert rose ....this memory of Eden haunts us all...this desert flower....this rare perfume , is the sweet intoxication of the fall...............
دکتر هولاکویی می گه...اصلا نباید بزاریم بچه ها همدیگر و بزنن..خصوصا مادری اونی که می زنه باید مراقب بچه اش باشه...تنها راهش اینکه اونو دور کنی...چون نمی تونی در تربیت خواهرشوهرت تغییری بدی..البته اگه می تونی بده...اما اصلا نزار کتک بخوره..و کسی رو هم بزنه
تاپیک دکتر هلاکویی و تعلیم و تربیت کودکان http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1018272&PageNumber=1
ای خدا منم دختر خواهرشوهرم یه سال از دختر خودم بزرگتره و هر وقت میزان باید حسابی مواظب دخترم باشه. البته آلان دیگه دورادور مواظبشم.دخترش خیلی حرف بد میزنه و من متاسفانه مجبور میشم خیلی وقتا با لحن تند باهاش حرف بزنم. چون هر وقت میاد دخترم ازش حرف بد یاد میگیره. جالبیش اینجاس مادرش کاری به کارش نداره و میگه بچه اس. بچه سه سالو نیمه دیگه...
منم دقیقا همین مشکل رو داشتم پسرم 10ماهشه اون دختر خواهر شوهرم 2شالش دم بدیقه پسرم رو میزد منم اینقد دعواش کردم یه بار دیگه از دستش عصبی شدم جلو همه هزار تا نفرینش کردم مامانش گرفتش اوردش جلو منم تا تونستن بر زد من دخترشو کتک زد دیدگه ترسید الان کنار پسرم که رد میشه بوسش میکنه رد میشه با ترس لرزم بوسش میکنه
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند🌷🌷
دوباره سلام از صبح الان تونستم وارد سایت شم. خواهر شوهرم میگه اگه شما هفته ای یک ساعت بیاین خونه ما دیگه این اتفاقات نمیفته !!!!!! منم گفتم همین یه ساعتی که میایم خونه مامانتون کافیه. به خدا از دیشب دارم خودمو میخورم. باز پدر شوهرم از اون ور میگه تو خونه باهاش درشت تر صحبت کنین. دوست نداشتم جوابشو بدم اخم کردم بهش و صورتمو اون طرف کردم. به خدا از وقتی بچه ام به دنیا اومده میرم خونه مادر شوهرم فقط حرص میخورم . از خودم متنفر میشم و......
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز