داشت یه ماجرایی روتعر یف می کرد .ازهمون ماجراهایی که تواینستا هست و معمولا درمورد یه پادشاهی که خودشون طرفدارشن که بله آقا یه همچین آدم خفنی بوده و فلان کرده وبیسار .این ماجرا هم که می گفت قهرمانش (البته از نظر ایشون) هیتلرنازی بود منم گفتم نخیر آقا این داستانش مال زمان شاه عباس هست بعد من یه ماجرایی از شاه عباس گفتم تا حرفمو ثابت کنم ایشون هم باز برداشت گفت نه آقا این برای زمان نادرشاه هست منم گفتم نخیر نادرشاه به جزقشون کشی کار بگه ای نداشته و فلان هی بحث کردیم و کردیم تا من گفتم پادشاههای تویعنی مادرو هیتلروچنگیز وتیمور براخودت شاه عباس وکریم خان و امیرکبیر برامن بعد دیگه تقسیم ارث شروع شد این ابوعلی سینا رو صاحب شد و گفت که خارجی ها پیشش لنگ نیندازد ماهم ابوریحان رو گفتیم که الکلی که ازکرونا حفاظت می کنه براماست بعدپررو پررو شهریار رو قاپید پس هم نداد ماهم حافظ رو برداشتیم درحالی که زخم شهریار روی قلبمون سنگینی می کرد گفتیم بیا عبید وپروین براتون پس بده شهریاروبعداون پیغمبر (ص)روبرداشت ما حضرت علی(ع) وکل خانوادشون رو ایشون حضرت آدم رو براخودش برد گفت بدون ایشون هیچ کدوم از خانواده ی آدم نیستند ماهم مامان حواروصاحاب شدیم و گفتیم تامادختربهتون ندیم که نمی تونین بچه داربشین بفرمایید گرده افشانی کنید و....ولی آخرش شهریار رو پس گرفتم😁