دیشب نزدیکای صبح خواب دیدم شوهرم گفت من میرم جایی کار دارم گفتم باشه بعد من با خواهر شوهر و جاری ها عروسی رفتیم من ی کاری واسم پیش اومد دیدم شوهرم ب پشت دراز کشیده بدون لباس ی لباس زیر چسبون پوشیده هر زنی میومد پایین تنه اش حرکت میداد من و دید شوکه شد بلند شد من هیچی نگفتم رفتم بیرون دوباره اومدم عروسی دیدم باز داره همون کار و میکنه اما ایندفه من و دید خندید بدتر اون کار و انجام داد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خونه ام تو حیاط مادرشوهرم اتاقمون ب اونا چسبیده صد در صد صدا میره ابروم میره ولی ی چیزی فهمیدم با اینکه مقصر شوهرم بود خواهر شوهر و مادرشوهرم طرف اونو گرفتن کلی تحقیرم کردن با خانواده ام غیر مستقیم،دهنمو میگیره سر و صدا نکنم اینقدر زورش زیاد نمیتونم حرکت کنم نمیدونم از چی خوشش میاد وقتی زوری بهش میگم نمیخوام
امروز رفتم خونه مادرم اینقدر غر زد سر من و بچه ام ک بچت اذیت میکنه همه چی کثیف میکنه حالا اون ی ادم شلخته هست خونه اش همیشه بهم ریخته هست بهونه کرده بود خودشون مشکل مالی دارن بعد هی ب من میگن بدبختی هیچی نداری شوهر گدا گشنه ات فلان و.... فکرشم نمیکنی چقدر خانواده ام بد هستن بابامم بدتر خواهرم ندارم فقط خودم میتونم خودمو نجات بدم دیگه از بس برادر کوچیکم دخترمو زد اذیت کرد اومدم خونه ام گفتم دیگه نمیرم
ن براشون مهم نی اونجا هم نزنی براش مهم نی گفتم شاید دیگه ببینه واقعا نمیخوایش سرد شه ب ...
باید اون ۴ روز کافور بدم بهش تا بیخیال بشه اره همیشه میگه دوست دارم تو هم ا...ر..ض..ا بشی قبلا شاید همکاری میکردم الان ازش بدم میاد دلم نمیخواد بهم دست بزنه میگم زودتر تمومش کن دست از سرم بردار