الان دارم ازشدت حال خرابم جلو بچه یکسالونیمم اشک میریزم و هق هق شدید میکنم مظلوم داره برمیگرده نگام میکنه
اینکه باید حسرت یه روز بدون مشکلو به گور ببرم عذابم میده
اینکه یه سفر ساده رو تا ابد باهاش به چشم نمیبینم دیونم میکنه
اینکه باید تاابد هرشبانه روز اشک بریزم و مریض شدم و عین خیالش نیست اتیش میگیرم
منم نامزدم اینطوریه
ولی نمیتونم بگم نرو و انجام نده..اصلا نمیشه.
یه زندگی سالم سه تا راس داره ، صمیمیت ، عشق و عاطفه ، تعهد
این سه تا باعث شادکامی در زندگی میشن
در رابطه با کار توی زمین کشاورزی چرا شما نمیتونید کوتاه بیاید؟خودتونم برید اونجا همراهش باشید
چجور کوتاه بیام وقتی حتی دوساعت بدون دغدغه باباش نمیذاره برا خودمون باشیم اگه اعتراض کنم ادم بده منم چون هرروز که ازینجور کارانیست چندماهی یبار یه مشکلی پیش میاد درصورتیکه که ماههاست من رنگ خوشو ندیدم
پارسال باباش پیار کاشته بود باورت میشه روزی ۵بار الکی بخاطر دور زدناش میرفت سرزمینا و ماشینمونو نمیذاشت ما فقط ببینیمش
عزیز دلم من خودم اخلاقم پر از ایراد آدم نمیتونه نسخه زندگیشو برا کسی تجویز کنه من همسرم آدم احساساتی به من مبکه چرا باید ازت محبت گدایی کنم من خودم بروز نمیدم احساساتم ولی واقعا دوسش دارم اما به نکته داره خودم راضیم ازش اویزونش نیستم بهش نمبچسبم با اینکه شاید وابسته هم باشم بهش ولی نشون نمیدم اجازه نمیدم هرکاری دلش خواست باهام بکنه بعد برم منت کشیشو کنم تا الانم دنبالم بوده امیدوارم ازاین به بعدم باشه سما هم اصلا بهش نچسب هی نگو چرا بهم محبت نمیکنی چرا دوستم نداری کم کم یه جوری بهش نشون بده که بهش سرد شدی به خودت برس بعد که اومد خونه بهش محل نزار به کارای خودت برس بزار بفهمه تو اویزونش نیستی یکم ترس از دست دادنتو داشته باشه بارش که ازش دور شدی
شما خیلی اذیتی از این لحاظ پس.
بنظرتون راهی جز کوتاه امدن وجود داره؟چون شوهرتون نمیتونه قبول کنه که واسه پدرش کاری نکنه.
چرا نمی پذیری ؟و با شوهرتون همراه نمیشی ؟
حتما وقتی ببینه که ازش حمایت میکنی و همراهش هستی ، اونم به حرفای شما گوش میده
.
نامزد منم همینطوره.تازه یکماهه که ماشینش دست داداششه
خودشم رفته یه شهر دیگه سرکاره حتی ماشین زیر پاش نیس
ولی واسه من مهم نیست ، بالاخره داداش بزرگشه و نیاز داره به ماشین.
