خواهر شوهران و مادر شوهرم خیلی اذیتم کردن تو کل دوره ی زندگیم برام عروسی نگرفت مادرشوهرم بهم سرویس طلا نداد باردار بودم کلید مینداخت میومد تو خونمون یهویی از ساعت 7 صبح میومد خونمون تا 1 شب تو دوران بارداری خواهر شوهر کوچیکم از وقتی ازدواج کردیم با شوهرم قهر کرد تا وقتی خودش عقد کرد با شوهرم خوب شد کل عقدمو زهر مار کرد. خواهر شوهر بزرگم هر جا میرم باید بره الانم همش بچمو مسخره میکنه دو تا دختر داره باعث خیانت شوهرم شد بهم الان یه گروه زده شوهرمو ادد کرده فقط با خودشون و شوهراشون گروهه خودمونی منو ادد نکرده نمیدونم چطور رفتار کنم میخوام قطع رابطه کنم تنم میلرزه میبینمش نمیتونم بخاطر شوهرم قطع رابطه کنم رفتم خونه خواهر شوهر بزرگم نه غذا میداد بهمون نه هیچی تو شهرستان مجبور می‌شدیم بریم بیرون غذا بخوریم آنقدر من به بچه شیر میدادم دعوتمون کرده بودن چی کار کنم از شرشون خلاص شم الانم خونم بالای خونه مادر شوهرمه همش من خونه ی مامانمم
فقط شوهرت تو مشتت باشه
اولین کارت اینه که خودت را فوق العاده پیششوهرت عزیز کنی
عزیزم انقد موضوعت پیچیده هست که هرنظری ممکنه شرایطو بدتر کنه بنظرم کلید همه مشکلات دست شوهرته به اون بستگی داره، نمیدونم برخورد شوهرت با این قضایا چیه ولی حتما برو پیش مشاور چون موضوع حساسه و جای آزمون و خطا نداره، اول خودت برو صحبت کن با مشاور بعد بگو مشاوره با شوهرت صحبت کنه
من چند بار رفتم پیش مشاور همشون گفتن طلاق بگیر مردی که فکر پدر مادرشه و برای تو ارزش قائل نیست و خواهراش از تو بیشتر دوست داره وبرات خرجی نمیکنه به درد زندگی نمیخوره مرد نیست همشون اینو گفتن اما من نمیتونم طلاق بگیرم حمایتی ندارم
شوهرم جلوی خواهراش همه چی رو تعریف میکنه برای خندیدنشون بچمو و منو مسخره میکنه خلاصه به شعور فکری نرسیده منم نمیخوام ببینمشون همش خونه ی مامانمم
این که نمیاد من تنها رفتم و تعریف کردم همشون گفتن این بدرد نمیخوره پیش خیلیا رفتم گفتم اما نمیخوام طلاق بگیرم به شوهرم محبت میکردم بهم خیانت کرد با عشق دوران نوجوانی اونم مشاوره شوهرمو خواهر شوهرم به زنه داد آنقدر عوضین پدرشوهرم از همون جدا زندگی میکنه فرار کرده بیچاره از دستشون تا میبینشون دعوا میکنن
خب یه بار بشین باهاش درد و دل کن ببین چی میگه، بگو لطفا وسط حرفام نیا بزار کامل هرچی تو دلمه بگم بعد تو هرچی خواستی بگو، که یهو نیاد وسط رشته کلامو از دستت خارج کنه، بعد یه دل سیر حرف بزن یکمم گریه کن، بغلش کن بگو مگه من جز تو کیو دارم، احساساتشو تحریک کن
گفتم اتفاقا امروز گفتم دلم از خانوادت گرفته بهم محل سگ نداد رفت تو اتاق بگم منو میزنه چند بار بخاطر مادرش کتک خوردم. ببین من اوایل زندگیم گوسفند قربونی کردن نه برای من برای پسرشون خود مادرشوهرم گفت بعد شوهرم منو زد چرا نمیری به مامانم کمک کنی گوسفند پاک کنی. تمام سکه های عقدمو داد به خواهرش. هیچی برام نمونده از این زندگی مزخرف باردار شده بودم سریع به خواهرش زنگ زد چطوری سقطش کنیم میخواست بچمو سقط کنه تا آخر بارداری ویار داشتم بهش میگفتم برام تهیه نمی‌کرد من خونه ی بابام ویارام تامین میشد الان بچمو چند بار پرت کرد جوری که نزدیک بود بمیره سرشبخوره به تیزی ولی قربون صدقه دخترای خواهرش میره با خواهراش میخنده شاده منو بچمو دست میندازه اونا بخندن دعا کن از اونجا برم خونه بخرم این نمیذاره من واقعا خسته شدم
