من پدرم بیماری داره. کنسر.
بعد کلا مصرف شیره انگور و عسلش بالاس.
امسال ما خودمون پختیم. بعد من چند روز پیش خواستم برم شهرمون بابامو ببینمش.
شوهرم نذاشت 2کیلو شیره براش ببرم. تو خونه بودها، گفتم میخوام براش ببرم ولی گف نه.
بعد رفتم خونشون چند روز اول شیره و عسلشون تموم شده بود بابام اصن جون نداش راه بره، بعد یکی براش اورد. خب این چیزاهم که از هرجایی نمیشه خرید. باید مطمین باشه دیگه
.
خلاصه
.
موقع برگشتنم چقددددد اصرار کردم گفتم فامیلمون گوشی قسطی میده بیا تو 2تومن پیش قسطشو بده، من خودم قسطاشو میدم. نیومد بریم بخریم که.
.
من کلا کارم با گوشیه. میدونه چقد لازم دارم یه گوشی جدیدتر داشته باشم. ولی نخرید.
.
چطور از کاراش حرص نخورم.
چیکار باید بکنم
.
خیلی حس بدی دارم.
حس میکنم یه کلفت احمقم که از همه چی گذشته م و فقط دارم به یه مرد بدرد نخور بیس چاری سرویس میدم.