بحث این نیست که بگم من از اون بهترم برای همین حسودی میکنه نه اصلا
ما اختلاف سنیمون 17 ساله بعدم اون خیلی بچه ست یعنی باورم نمیشه بعضی رفتاراش رو اولین بچه ای هست که میبینم به کسی که انقدر از خودش بزرگتر حسودی میکنه
و یه چیز دیگه هم هست اینجوری نیست که بگم کمبود داره اتفاقا به نظرم کمبودای محبتی من بیشتر از اونه هه جانبه بهش محبت میشه بعدم حالا اگه وسایلای اتاق من بیشتره خب به خاطر سنمه منم که اینارو یه شبه به دست نیاوردم ولی واقعا نمیدونم چرا حسودی میکنه انقدر دوسش داشتم بچه تر که بود به منم وابسته بود ولی الان با این رفتاراش اذیت میشم مثلا میاد اتاقم بدون اجازه دست میزنه به وسایلام یا میخواد از عمد خرابشون کنه چیزی هم نمیتونم بهش بگم فوری ده برابر میزاره روش به مامانش و باباش میگه حوصله قهر ندارم بارها هم سعی کردم وقتی میان خونمون نرم داخل اتاقم که پشت سرم نیاد ولی جلوی همه میگه بیا بریم اتاقت منم خودمو سرگرم پذیرایی نشون میدم انقدر پشت سرهم میگه میگه میگه تا همه بفهمن و مجبور شم ببرمش اتاقم و بارها هم دیدم از عمد نگاه به بقیه میکنه تا صداشو بشنون و منو مجبور کنن تا ببرمش وقتی هم خیلی محلش نمیزارم مثل بی ادبا دقیقا با اخم میره پیش مامانم میگه زن عمو به دخترت بگو بیاد بریم اتاقش . یا مثلا من دارم درسای دانشگاهمو میخونم در اتاقمم بسته ست مامانش به زور میزارتش توی اتاق میگم من درس دارم میگه حالا یکم باهاش بازی کن اخه مگه من همسنشم که باهاش بازی کنم من فقط چون بچه هارو دوست دارم وقتی کوچیکتر بود بهش توجه میکردم بعدش دیگه رفتارم عادی شد اگرم در اتاق قفل باشه انقدر در میزنه تا از سر درد مجبور بشم بازش کنم
من عاشق بچه ها هستم ولی باور کنین انقدر اذیت میشم از دستش که مجبور شدم بیام اینجا درمورد یه بچه 4 ساله تاپیک بزنم
به نظرتون چیکارش کنم