بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعدا همهشون بچهدار شدن. خلاصه اینجوری شد که ما هر ماه همو میدیدیم. عروس ما تو بچگی از داداشم خوشش میاومده. من البته اینو یادم رفته بودا، خودش بعدا یادم انداخت خخخخگفت یادته وقتی بوه بودم، تو فهمیدی و گفتی میدونم داداشمو دوست داری؟
نمیدونید بچهها داشتم سکته میکردم. ولی دلم نیومد بگم بده. میترسیدم قولی به دختره داده باشه و با حرف من بینشون به هم بخوره و گناهش بمونه گردن داداشم. الکی گفتم: عه؟ خب حالا اگه بهش نگفتی، فعلا نگو. الان وقت درس خوندنه. بعدا اگه چند سال دیگه خواستیش، بهش بگو