زنگ زده بود جای دوره رفته کارگری
حرف زدیم برگشت بهم گفت لباسای پسرمون کوچیکه بنداز دور میریم میخریم بعد گفت قراره مادرم عمل بشه گفتم آره گفت ۲ملیون پول بزنم بده بهش گفتم چرا من خودم دوقرون ندارم خرج کنم چرا تو باید به اون پول بفرستی درحالی که ۲تاداداش داره یه بابا که پولشون باپارو جمع میکنن...حالامادرش زنگ زده ناله کرده اینم اعصاب منوریخته بهم بخدا خیلی تحمل کردم بااینکه برادرای دیگه مجردن این خوردوخوراکشونو میخره ازمن مخفی کاری میکنه به مادرش خواهرش پول میدا اونم کم نه ها یه ملیون یه ملیون الان دعوامون شد قطع کردیم تلفن و
چیکارکنم اعصابم ریخته بهم