دیروز شوهرم اومد خونه از سرکار بعد از دو هفته(اقماری وارش ۲ هفته خونه ۲ هفته سرکار) رفتم پیشوازش بوسیدمش بغلش کردم بعد گفت چخبر گفتم الحمدلله گفت چیکار کردی گفتم خونه بودم گفت از مامانم اینا چخبر گفتم خبری ندارم گفت چرا گفتم تماس نگرفتم باهاشون
عصبانی شدختما
خب
میگفت چرا گفتم همینجوری دلیلی نداره شروع کرد بحث کردن و بعدش فحش دادن لباسام رو جمع کرد گفت برو دیگه نمیخوامت پنکه امم زد شکوند بیشتر قلب من شکسته
وا
ملت رد دادن:/
وا چرا هار شدن مردا
وااچرااخه من یه ماه خونه مادرشوهرم نرفتم چون شوهرم وقت نداره همش هم دوبارزنگ زدم بنده خدااصلانمیپرسه ازم حتمادل شوهرت جای دیگه پره عزیزم
اینقدر دلم گرفته که فقط فکر میکنم من بودم برای زندگی جنگیدم
همون پنکه ارو میکردی تو حلقش
بعدش چیشد؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
