خیلی امید به زندگی داشت هرروز براش سوپ میبردم هرروز داغم تازه تر میشه کرونا داشت جوون بود شوهرش خیلی بی زبون ومظلومه هرچه دکتر میگف گوش میکرد کاش مرکز استان برده بودش بدتر از همه من رو مرکز استان بیمارستانهای مجهزبردن خوب شدن اصلا بهش نمیخورد ممکنه فوت بشه شب آخر پیشش رفتم سوپش دادم سرصبح هم براش بردم خورد ساعت 7من از پیشش اومدم ساعت 8اینتوبه ش کردن عمه مم مردنی نبود تو هوشیاری اینتوبه ش کردن داعش جیگرمو سوزنده