قبل از بارداریمم دنبال بهونه بود که شبا خونه نیاد مخصوصا شب جمعه ها خیلی عیاش و رفیق بازه..یه بزرگترم نداشتم که جمعش کنه..اخرین دعوامون سر خساستش بود پول خاستم برم دکتر برا دندونام که داغونه نداد وسایلشو شکوندم گفتم دیگه خسته شدم بعد از اینهمه سال اگه صدتومن ندی ۱ تومن بهت ضرر میزنم اونم لج کرده نیومده خونه میگه دیگم نمیام..البته لباس و همه چیش اینجاس فقط میخاد هردفعه بیاد یه سر بزنه و بره دیگه شبا نیاد..خونم سوت و کوره محلمون سوت و کور و تاریکه میترسم..نگید برو خونه مامانت اونجام راحت نیستم بابام مریضه اگه بفهمه شوهرم اینکارا کرده سکته میکنه.بقیه سرکوفت میزنن
همه به فکر سیسمونی و جشن تعیین جنسیت و ویارونه ان...من به فکر بدبختی و تنهایی و پول..از اضطراب دارم میمیرم..خدا ب بچم رحم کنه فقط این ۴ ماه غصه خورده..نگید باردار نمیشدی جریانش هست توی تاپیکام
دیشب با خدا دعوایم شد ... باهم قهر کردیم فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد رفتم گوشه ای نشستم چند قطره اشک ریختم وخوابم برد صبح که بیدار شدم مادرم گفت . نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می امد...
یا ازدواج نکنید یا بچه دار نشید حداقل وقتی می بینید طرفتون گاوه
« Made in pain 💔» به دَشتـی رسیدی بلندتر بخند! بلندتر بخند یادِ خونه بیـوفتُم ..:) هر هویتی رو رها کردم. هر احساسی رو از بین بردم. هر خاطرهای رو دفن کردم و هر آرزویی رو نادیده گرفتم. به نظر میرسه بینقصترین فرصت برای زندگیکردنه. بدون زنجیر. مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختندو برای عشق مرز، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا میگیرد، نه عشق مرز میشناسد.-ارنستو چگوارالینک تاپیک اهدای عضو من کلیک کنید. ❤️
اول...دیشب بهش زنگ میزنم میگم من توی کوچم ..کوچه تاریکه کلید ندارم میگه به من چه..بعد از چندین بار که زنگش زدم از دیشب تاحالا خیلی زحمت کشید کلیدو گذاشته زیر در که برم توی خونه خودشم نمیدونم کدوم گوریه
خدایا کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته ◉ یه عمره یادمون رفته زمین دارمکافاته ◉ فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم ◉ که باید روزی از اینجا بازم پیش تو برگردم ◉ خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن ◉ شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن ღ