2777
2789
عنوان

بیاید بین من و مادرشوهرم داوری کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 1521 بازدید | 102 پست

مقصر خودت و شوهرت بودید با هم! اصلا حضور مادرشوهر بعد از زایمان از سم سیانور بدتره! ادم بعد از زایمان تمام هورموناش به هم ریخته و داغونه. عصبیه. یکی باید باشه که ادمو‌درک‌کنه. مامان خود ادم‌درک هم نکنه تهش اینه که مامان ادمه و دلخوری باقی نمیمونه! با مادرشوهر اینجور نیست! اشتباه ترین کار ممکن موندن مادرشوهرتون اونشب پیش شما بوده

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عمدی که نبوده عزیزم فکر میکنم گارد دارید نسبت به خانواده همسر وگرنه بچه رو دوست داشتن که بردن. ماد ...

الان که گارد دارم بدجور😶 ولی فک کنم حالت عادیمم همین باشه. نمیتونم تحمل کنم حالا در حد نیم ساعت شاید بشه. بچه کوچولوعه ادم هر لحظه میگه چیزیش نشه، گریه نکنه، گشنه نشه. تو بیمارستان بچه منو پرستارا بردن شیر دادن خوابوندن. مامانم کچلشون کرد انقد فرستادمش دنبالش

خلاصه قشنگم اولا مبارک باشه نیتیتون

سالم و صالح و عاقبت بخیر باشه همیشه ان شالله😍

دور سرت بگرده وقتی بزرگ شد 😅😍

دوما واقعا واقعا فقط به خوبیا به بچه ی سالم به قشنگیا فک کن

نی نی تو نگاه کن لذت ببر با شوهرت عشق کن خونوادتون بزرگ شده 

حال اونم خوب کن 

یه کاری کن لذت ببرین از زندگی 

به همسرتم یه عالمه حس خوب بده که همیشه خونوادش جذاب باشه واسش

همیشه لبخند داشته باش

خدارو خیلی خیلی شکر کن

الهی خیر این زندگیتو ببینی 😍😍😍😍

خیلییی شیرینه این روزا 

بره دیگه برنمی گرده هاااا😅

من چقدر غصه میخورم استارتر گفتی مثل جبهه بی دفاع دقیقا یاد زمانی افتادم که باردار شدم به هیچکس نمیخواستم بگم شوهرم رفت به خونوادش گفت اوناهم اولین نوه پسری شون میشد ولی انگار نه انگار خدا شاهده من برای بچه همسایه ذوق میکنم باورت نمیشه شبیه حداقل ۱ ساعت نی نی هارو تو اینستاگرام نگاه میکنم ناز میدم با دوستم صحبت میکردم گفت مادر شوهرت بغلت کرد بوست کرد گفتم نه حتی تبریک هم بهم نگفته بود زمانی متوجه شد بعد شوهرم مکالمه ی مارو شنید من اونوقت خیلی عصبی بودم هورمون هام بهم ریخته یود با گریه با دوستم حرف میزدیم پدر منو درآورد یعنی کل ایل و تبار منو به فحش بست گفت من تو کل طایفه تون یکی هستم بعدم طاقت نداشت من یه ناله کنم دو روز ویار بکشم اونجا خیلی دلم شکست بعد یه هفته هم گفت خداکنه بچمون بشه شکل خواهرم دوست ندارم شبیه تو بشه بچه ها خدایی حق من نیست الان آتیش میگیرم به اینا فکر میکنم بچم دنیا نیومد یه زخم عمیقه اما اون حرفا هم خیلی زخم شد 

عضو گروه نارنجی وزن شروع:69وزن هدف:54 تیر ماه 1399 وزنم 54 کیلو بود از خونه نشینی به 69 کیلو رسیدم تیر 1400 من برمیگردم به وزن قبلیم.امروز شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ امضام رو خوندم دیدم قرار بود تیر بشم ۵۴ کیلو ولی الان ۷۰ کیلو هستم😂میگن سنگ بزرگ علامت نزدن هستش همینه ها.این بار شعارم رو عوض میکنم لاغر میشوم نه فورا ولی حتما رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود.امروز ۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ من شدم ۷۴ کیلو😕اینقدر چاق شدم که بنظرم دیگه زیر سر آمریکاست. مرگ بر آمریکا😕
مقصر خودت و شوهرت بودید با هم! اصلا حضور مادرشوهر بعد از زایمان از سم سیانور بدتره! ادم بعد از زایما ...

اون که کار آقا بود😶 نمیشدم چیزی بهش گفت جلو خودم بهش گفت منم نگاه میکردم فقط، نمیتونستم چیزی بگم

میشه به حرف کسی که این روزا رو گذرونده گوش کنی ؟  من روز بیستم خونمون مهمونی بود از فامیل های ...

ببخشید اما نادانی از جانب خودت بوده! حالا مگه واجبه مهمونی؟!! چه جوری بچت رو‌دادی دست یکی دیگه؟!!!😐😐😐😐

عمدی که نبوده عزیزم فکر میکنم گارد دارید نسبت به خانواده همسر وگرنه بچه رو دوست داشتن که بردن. ماد ...

وای نه بچم مریض بود 

بعدم من حساس بودم اون موقع به خاطر زایمان و مریضی خودم

و گرنه الان پسرم و شوهرم منم اگه مشغول باشم یا سردرد داشته باشم می فرستم برن مهمونی خونه ی فامیلاشون😍

خیلیم خوشحال می شم که این محبت هست دوست دارن بچه ی منو خدا رو شکر 

من اتفاقا تو بارداریم می خواستم بچم شیرین باشه همه دوسش داشته باشن😂😂😂

الان که گارد دارم بدجور😶 ولی فک کنم حالت عادیمم همین باشه. نمیتونم تحمل کنم حالا در حد نیم ساعت شای ...

مال هورموناته

ولی در کل از مادرشوهرت به دل نگیر. اونا چه میدونن زن باردار چطور اینقد حساس میشه

دوره مادرشوهرت اینقد شرایط سخت بوده که زن زائو مجال نازکردن و ابراز احساس پیدا نمیکرد 

ببخشید اما نادانی از جانب خودت بوده! حالا مگه واجبه مهمونی؟!! چه جوری بچت رو‌دادی دست یکی دیگه؟!!!😐 ...

اوووو من انقد اون موقع حالم بد بود که

با این که ۲۰ روز گذشته بود

ولی من بخیه هام جوش نخورد دونه دونه باز شد 

فک کن

باز شدن زخمام

بعدم یه اتفاقای دیگه

انقد خودم بعدش مریض شده بودم

من چقدر غصه میخورم استارتر گفتی مثل جبهه بی دفاع دقیقا یاد زمانی افتادم که باردار شدم به هیچکس نمیخو ...

اخی عزیزم☹ بمیرم برا دلت...

من میگم قبلا همه چیو راحت هضم میکردم. ما خبر بارداریمو گفتیم تبریک که نگفت هیچ، گفت چرااا زوده هنوز، بعدم گفت من دوست نداشتم بچه دار شین، دوست داشتم بچه داداشتو ببینم اول، برادرشوهرم بزرگتره ازدواج نکرده هنوز 

شوهرم چقد ناراحت شد، من ارومش میکردم، گفتم مادره گناه داره...

اون که کار آقا بود😶 نمیشدم چیزی بهش گفت جلو خودم بهش گفت منم نگاه میکردم فقط، نمیتونستم چیزی بگم

اصلا برای چی باید وقتی شما میای خونه مادرشوهرت خونت باشه اخه! قضیه سر بچه اول اینه که ادم تجربه نداره، همون قدر که شما خودت نمیدونستی، خوب همسرت هم اگاه نبوده که‌وضع روحیت چقدر تو اون دوران به هم ریخته است. در این صورت مقصر مادر خودتند و‌مادرشوهرت!  هر دوشون ‌مثلا سنی ازشون‌گذشته و‌باید درک میکردند و‌کمی درایت میداشتند و با عرض معذرت هر دو واقعا رفتار بچه گانه ای داشتند. اون از مادرشوهرت، اونم از مادرت که صداش رو‌بالا برده. در ضمن این دلخوری از دلت بیرون نمیره، چه حالا چه بعدها که هورمونات رو‌به راه بشه. من واقعا بعد از بچه اولم به این نتیجه رسیدم‌که ادم باید چند روز پرستار داشته باشه بعد از زایمان و تمام! یه کسی که فقط و فقط به حرفت گوش بده و اعصابت رو‌ به هم ریخته تر از اونی که هستی نکنه

اوووو من انقد اون موقع حالم بد بود که با این که ۲۰ روز گذشته بود ولی من بخیه هام جوش نخورد دونه دو ...

بچه دست کسی دادن ربطی به این حرفا نداره ها! من دم مرگم باشم بچمو دست کسی نمیدم مادرشوهر که جای خود داره! بعد هم واقعا با اون‌حالت چه واحب بود مهمونی بدی اخه؟!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792