بچه ها من خجالت میکشم با دوست دوران کودکیم روبرو بشم من یه زنه خونه دار شدم که هیچ هنری ندارم اونم یه آرایشگر درجه یک شده که هرروز دارپیشرفت میکنه ودوربرش پرشده از دوستای که ازمن سر ترن خیلی خجالت میکشم باهاش روبرو بشم از اون کمترم خیلیم دوستش دارم اولین و آخرین دوسته صمیمی بود که داشتم دورانه خیلی شیرینی رو باهم داشتیم حالا بعد ده سال همدیگرو پیدا کردیم بهم اس داد که بیا همدیگرو ببینیم ولی من روم نمیشه برم ببینمش