ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد».. ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
کسی که دوستش دارم بهم سلام داد جوابشو ندادم هول شدم الان پشیمونم😕
یک عدد دهه هشتادیه خوشگل😌❤از کسایی که خوراکیامو بهشون تعارف میکنم و اونا هم میخورن متنفرم😑جمعیت قلب منو آمار بگیری همش❤️تویی❤️. تو سرآغاز همه آرزو های شیرین منی😌🍯. یه تار موش که سهله...... :) فکرشم به کسی نمیدم😌. آقای قاضی تا کی باید براش بمیرم و اون نبینه؟ :( :چند بار میتونی بمیری؟تا وقتی که اون ببینه:)
کلاس اول راهنمایی بودم دلم ساعت مچی می خواست اینقدر امروز و فردا کردن اخرش هم نخریدن
خدا می دونــــــه پشت پروفایل های مهسا و پریسا چه اصـــــــغــــــــرها نشسته من یک زنم ...خودم را همین گونه که هستم ، عالی می دانم !با همین لبخند ،با همین چشم ها ،با همین بینی ،با همین لب ها ،با همین اندام ...من عروسکِ پشت ویترین مغازه نیستم !در این جهانِ یکنواخت ، یک معجزه ی خدادادی و منحصر به فرد ، خواهم ماند ،و برای دلِ هیچ کس تغییر نخواهم کرد !من کافی ام ...با هوس هایِ بی جایتان ؛دست به اندازه ام نزنید .