من یه سال و نیم زودتر از جاریم عقد کردم
اون یه سال و نیمی که هنوز یه عروس بودم در کل سالی دو سه بار من رو دعوت میکردن خونشون
🥺🥺
گردش و باغ و تفریح هم در اون مدت صفرررر😐😐
الان دو ساله که جاریم عقد کرده
از وقتی اون عقد کرد هفته ای دوبار دعوتش میکردن شام با خانوادش ( من هنوز عقد بودم) و منو دعوت نمیکردن
خانواده شوهرم هی می بردنش به گردش و باغ و اینا ( یک چهارم موارد منو هم می بردن) 😐😐
خلاصه الان ۹ ماهه عروسی کردم اونم هنوز عقده
هی مادرشوهرم میگه وااای الان حوصله عروسم سر رفته پاشین زنگ بزنیم بهش بریم باغ🙄🙄🙄😨😨😨
در حالیکه من و خانوادم شهر غریب رفته بودم سه ماه یه بار حالمو نمی پرسیدن. اونجا هم کسیو نداشتیم😓😓😭😭
دیروزم من یه سر رفتم مجلس ختم یکی ازآشناها
شب اومدم گفتن ما ناهار درست کردیم رفتیم باغ
مریم ( جاریم ) رو هم بردیم
تازه من عین کلفت میام کل کارای مادرشوهر رو هم انجام میدم ( دیسک کمر داره دلم براش میسوزه)
اینطوری هم فرق میذارن
بگین جای من بودین چیکار می کردین😓😓😓🖤🖤🖤