خیلی دلم گرفته خیلی
مشکل اتخاب واحد داشتم رفتم دانشگاه اونارو حل کنم
بعدش دیدم نامزدم(هنوز عقد نیستیم ولی قول و قرار عقد گذاشته شده برا چند ماه بعد الانم برای اطمینان خاطر چند ماه حرف میزنیم اگه مشکلی پیش نیومد عقد کنیم)
دیدم نامزدم اصلا باهام خوب حرف نمیزنه ۶ ۷ بار بهم زنگ زد تو اون تایمی که دانشگاه بودم خیلی هم بد حرف میزد باهام هی مسخرم میکرد اصلا کسی نیست که مسخرم کنه🙁
بعدش تو بار اخری که زنگزد گفتم رحیم واسه چی هی زنگ میزنی مسخرم کنی من چه مناهی دارم میخوای بیرون گریه کنم همه ببینن صدامم گرفته بود گفت متنفرم تنها میری جایی
گفتم خب چیکار کنم چاره نداشتم کسی نبود ببره که گفت اصلا چجوری خانوادت اجازه میدن بری چجوری نگرانت نمیشن همه چا پره گرگ نمیخوام چشمشون بهت بخوره
منم گفتم منظورت چیه اخه رحیم من خیلیم خوبه رانندگیم اگه مطمئن نبودن اجازه نمیدادن
بعدش گفت نه باید میگفتی من میبردمت مگه من مردم
یا باید بابات میبرد چجوری این همه راه اجازه میده اخه چجوری بابات که خیلی ادم حساسیه
گفتم مشکلت با چیه اخه گفت جاهای نزدیک هر جا خواستی برو جای دور من اجازه نمیدم بقیش رو الان مینویسم