من تاحالا هیچوقت نفرین نکردم..بد کسی رو هم نخواستم...ولی هرکی ناراحتم کنه یه جایی پاشو میخوره یا اتفاق بدی واسش میفته نمیدونم این چیزا به من مربوط میشه یانه..
مثلا عقد بودیم یکی از خواهرشوهرم خیلی اذیتم کرد و با یه خط ناشناس به شوهرم پیام داد اینی که الان تو بغا تو خوابیده قبلش تو بغل من بوده قبل ترشم تو بغل یکی دیگه...و خب من تا پای جدایی رفتم و شوهرم فکر میکرد دوس پسر قبلیمه و حتی رفت باهاش صحبت کرد که اون بنده خدا گفته نه کار من نیست تااینکه خدا خواد و کااااملا اتفاقی پوکه سیمکارت توی اتاق خواهرش پیدا شد و خب با گذشت کردن من ختم بخیر شد و اون روز نه نفرینی کردم نه بدشو خواستم...
و حتی تغییری توی رابطم باهاش ندادم...
ولی از اونموقع تاحالا خیلی زجر کشیده.توی ۱ سال...یادمه شیر دااغ ریخت توی پاهاش اونم کل ساق پاهاش به طرز فجیعی سوخت...یااینکه سنگ کلیه گرفت و خیلی عذاب کشید..و تهشم مجبور شد با یه آقا که کلی بزرگتر از خودشه و دوتا بچه ۱۸ و ۱۶ ساله داره ازدواج کنه اونم توی خونه ی گهنه و قدیمی پای کوه تویه شهر دور افتاده از ما که ۶ ساعت فاصله داره..و خیلی توی زندگیش اذیت میشه چونکه شوهرم وضع مالیش داغونه...