با کارهایی که از شوهرم مثلا شوهرم بود دیدم کلا نابود شدم خیلی تو ذوقم خورد چقدر واسه زندگی مشترک خوشحال بودم چه آرزوهایی داشتم ولی با این ادم همه چی تموم شد
مثلا منو بد کنه پیش خانوادش پشت خانوادش قائم شه هر چی از دهنشون دربیاد بگن خودش به من تهمت بزنه بدم بگه
دیگه این صحنه ها آخرین چیزی بود که میشد ازش دید
همون روز به جای اینکه بگم گذشته اش بوده اشکال نداره متاهل میشه باید میزدم زیرش پرتش میکردم بره تا بفهمه لیاقتش من نیستم همون دخترا هرز بودن تا کجا خودم واسش فدا کردم تو این یه سال چه چیزهایی پشت نقاب داشتن
چقدر من بد بودم که خدا اینارو لایق من کرد 😔