سلام
این داستان پدرشوهرمه که عمومه الان نزدیک شصت سالگی اشه این قضیه تقریبا برای سی و دو سه سال پیشه
اینا بعد از یه سقط مادرشوهرم دوباره باردار میشه و میرن بیمارستان آرش تهران پارس وقتی زایمان می کنه عموم اونجا نبوده و عمم بوده عمم میگه بچه خیلی درست و بود سرشونه هاش مو داشت میگه اون موقع به اون بچه ها میگفتن پهلوان میشه
بعد پرستارا بچه رو میبرن عموم که میره زن و بچش و بیاره اصلا نمیذارن بچه رو ببینه میگن مریضه حتی از دور هم نمیذارن ببینه میگن دو روز دیگه بیا بعد دو روز هم میگن مرده و حتی جنازه ای نشونش نمیدن عموم میگه زنی که بچش بمیره شیرش زود خشک میشه ولی زنعموم چهل روز سینه درد بوده و شیر داشته
حالا آدم اینا رو میذاره کنار هم فکرش مشغول میشه چون اینام بی سواد بودن بچه سن کسی نبوده بگه برید پیگیری کنید الان فکرش مشغول شده
ولی نمیدونم شایدم مرده
نظر شما چیه