یک سالو نیمه ازدواج کردم نزدیک دو ساله تا همین یک ماه پیش با مادر شوهرم زندگی میکردیم الان یه تونه دو طبقه گرفتیم هنوز وسیله هامون تکمیل گبود همین دو سه روز پیش گاز خریدیم دیروز نهار درست کردم گفتم به مامان هم بگیم بیاد مبارکی زندگیمون اومد و الان امروز نهار گفت مادرم نهار نمیخوره؟ گفتم نگفتم که بهش بیاد گفت چرااا گفتم قرار نیست که مثل قبلا باشه الان دیگه خونمون جداست اما عصر یا بعد شام میریم پیشش من که نمیگم کلا تنهاش بذاریم. اما حرف حرف خودشو و میگه تو هم نیای من میرم فقط وقت خواب میام خونه😐😔 چیکار کنم
تیکر یک سالگی پسری😍خدایا شکرت🧿گل پسرم 1400/11/29 بدنیا اومد💕من اگه برای مامان و بابام دختر خوبی نبودم اگه برای برادرام خواهر خوبی نبودم اگه برای همسرم زنِ خوبی نبودم ؛؛؛ میخوام برای تو عشقِ مامان،همه کسِ مامان، نفسِ مامان،گل پسرِ مامان مادر خوبی باشم /هاکانم😍 / خدایا خودت کمکم کن این آخرین شانس منه/میشه لطفا دعا کنین نی نی مون رو صحیح و سالم بغلم بگیریم❤😘
بگو اگه قرار بود همش ور دل مامان جونت باشی زن گرفتنت چی بود
درمن یک تیمارستان وجود دارد یک تیمارستان با هفتاد تختخواب هفتاد تختخواب با هفتاد دیوانه و سخت ترین کار دنیا را من میکنم زمانی ک ازمن میپرسند خوبی؟ ومن باید یک تیمارستان هفتاد تختخوابی را ارام کنم و با متانت صادقانه ای بگویم بله امروز خیلی خوبم...
به همین رویه ادامه بده و ناهار و شامتو درست کن اونم هر کار دلش میخاد بکنه بعد ی مدت به مادر شوهرت بگو تو هم دلت یکم استقلال میخاد اگه شوهرت یه همین کاراش ادامه بده به مشکل میخورین
درمن یک تیمارستان وجود دارد یک تیمارستان با هفتاد تختخواب هفتاد تختخواب با هفتاد دیوانه و سخت ترین کار دنیا را من میکنم زمانی ک ازمن میپرسند خوبی؟ ومن باید یک تیمارستان هفتاد تختخوابی را ارام کنم و با متانت صادقانه ای بگویم بله امروز خیلی خوبم...