با خانواده منحوس شوهر یکجا زندگی میکنیم-خونه سه طبقه ما طبقه سومیم خودشون دوم اولم خالیه-نزدیک دو ساله هرررر جا رفتم منو بچه 6 سالم دوتا ماسک زدیم شیلد زدیم اسپری الکل همه جا باهام بوده
خدا میدونه چقدر استرس داشتم بخاطر کرونا یه دورهمی نداشتیم.برعکس خاونواده شوهرم که مثل سگ و گربه همش رو هم افتادن.حدود ده روزی بود سر به مامانش اینا نزده بودم چون خواهرشوهرم پایین بود با شوهر و بچه هاش-منم با اون قهرم ولی شوهرم گهگداری آخرای شب یه ده دقیقه سرشون میزد
پریشب از سرکار رفتم خونه دیدم شوهرم افتاده یه گوشه تب داره میگه از صبح حالت تهوع دارم و بی اشتهام یه دوتا قرص دادم بهش بهتر شد.تا دیروز که هر چی زنگش میزدم میگفت خوبم ولی شب اومد خونه سرفه میکرد و میگفت سرم سنگینه.
بعد من با دوتا پزشک آنلاین حرف زدم گفتن کروناست.
بعد پاشد وسایلشو جمع کرد و رفت طبقه اول
بعد من زنگ زدم به مامانش که اطلاع داشته باشن-یه دفعه گفت ما چهارروزه هممون مریضیم.هممون علایم سرماخوردگی داریم منم کمر درد شدید دارم فک کنم از کار زیاده...
گفتم اینا علایم کروناااست چرا هیچی به ما نگفتین چرا امیر رو خبردار نکردین یه دفعه پرید بهم گفت کرونا سه روز تب شدید داره ما هیچکدوم تب نداریم هممون سرما خوردیم
انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم
واقعا وقتی میگن درد حماقت بدتر از کروناست راست میگن
الان بچم بالاست-من سرکارم-صبح زود رفتم براش میوه و خرما و عسل و مغزیجات و ... خریدم آوردم سرکار که شب بزارم دم در
بدبختی اینه خانوادگی دست به حاشا کردنشون خوبه
هرچی به شوهرم میگم برو دکتر میگه نمیرم منم سرماخوردم کرونا ندارم
هر چی دمنوش و آبمیوه میدم نمیخوره میگه میل ندارم سوپ پختم میگه دوست ندارم عیننننننننننن بچه ها-بخدا بچم منطقش از باباش بیشتره-نمیدونم چکار کنم چی براش خوبه چی خوب نیست
چه خاکی به سرم بریزم قطعا ما هم مبتلا میشیم ولی بخدا این انصاف نیست که اونها که ماسک نمیزنن چون ماسک ست با شال و کیفشون پیدا نمیکنن کرونا بگیرن منو بچمم کرونا بگیریم
خسته ام.... از قوی بودن خستم...از تظاهر به ایستادگی خستم
کم آ؛وردم بین این ادمهای بی فرهنگ و بیشعور
کاش خدا به منو بچم رحم کنه