من خودم لحظه قبولی خواهرم تو پزشکی . و قبولی خواهرم در استخدامی ارگانی .
اینقدر خوشحال شدم که با شنیدن خبرشان گریه کردم
تجربه ش نکردم
لحظه ی به دنیا اومدن بچه هام
مخصوصا پسرم
اون لحظه با هیچ چیزی قابل توصیف نیست
روزی که فهمیدم ارشد قبول شدم رو هرگز فراموش نمیکنم
شروع به کار پسرم در امپریال لندن تو قسمت تحقیفاتی مغز
وقتایی که بارون میاد حال دلم خوبه
لحظه عقدمون و لحظه ای که بچم به دنیا اومد
این بود ک نامزدم گفت یه روز پیشم میمونه خیلی ذوق کردمم😍ولی حیف نموند رفت خونشون😐💔بعدش بخاطر اینکه خورده بود تو ذوقم گریه کردم 😂😂😂
چه خواهر مهربونی هستی
لحظه خوب زیاد داشتم ولی یکیش که الان اومده تو ذهنم اینه که کلاس اول تو مدرسه بهم یه عروسک خیلی خوشگل کادو دادن منم از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شد
روز عروسیم لحظه‌ای که وارد باغ شدم 😍
لحظه ای ک خستع و کوفته از سرکار برگشتم خونه شنیدم خاهرم تیزهوشان قبول شده
وقتی سرمو گذاشتم رو سینش
من فقط ی لحظه واقعا برام‌ناب بود دیگه جز اون لحظه از ته دل خوشحال نشدم .
لحظه ی اینطوری نداشتم...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
