2777
2789

ما یه میز ناهار خوری ۱۲ نفره داریم که سلطنتیه بچه که بودم اونجا خونم بود 😐😂 همش اونجا بودم 

الان به خودم میگم مگه من اتاق نداشتم پس چرا همش اونجا بودم ؟


یکی دیگه اش این بود که مامانم میگفت خدا تو اسمونه و بالاعه ما ام روی سقفمون از این طراحا هست که بهش میگن کچ بری داشتیم منم فکر میکردم فقط خدا خونه خودمون تو سقفه😐😐😐😐😂


این کاربری واگذار شده است....

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

من میشستم رو پله حیاط به بچه ها میگفتم باید دست منو ببوسید تا بیام باهاتون بازی کنم فاز ملکه داشتم نمیدونم چرا!!!!،ملکه ای در کرج😂😂😂😊

افسردگی از جنس غم نیست،خشم است،خشمی علیه خود!خشمی که رو به درون چرخیده وحمله میکند.///شما روح ندارید! شما روح هستید، ک جسم دارید.👻 روانشناس🤓🧠

دبستان که بودم  دبیربه کل بچه های کلاس یه شکلات داد گفت برید جایی بخورید که هیچ کس هیچ کس نبینه فردا بیاید تعریف کنید منم رفتم تو انباری پشت کلی وسیله پر خاک و اشغال خوردم اومدم بیرون بعد فهمیدم هدف این بوده که همه جا خدا هست و هیچ جا نیست که بتونی ازش قایم شی خلاصه به خاطر اون کثیف کاری کلی  دعوام کرد مامانم 😐

میشه یه صلوات برای حاجتم با دلای مهربونتون مهمونم کنید 

دخترعموم و مجبور ب خاله بازی میکردم  تازه همه حرفا و کارایی ک باید تو بازی انجام می‌داد و خودم یادش میدادم اصلا قوه تخیلش خوب نبود  

آنکِه اَز دُشمَن بَرایِ مَن خَبَر آوَردِه بود،پیشِ دُشمَن هَم یَقیناً غِیبَتَم را کَردِه بود☕️🍩🖤

من بچه بودم یه نان خشگی اومد منم رفتم تو زمین عموم اینا ظرف پلاستکی جم کردم بفروشم نان خشگی نان خشگی هم از من نخرید رفت توی زمین هرچی اهن دلش خواست برد منم که زورم اومد بود از من نخریده رفتم شکایت شو به مادر بزرگم کردم برا تلافی😆

عمه جونم دلم برات تنگ شد چقد زود رفتی پیش خدا روزی نیست که یادت نباشم 

مقدار زیادی شکر رو تویخورده اب حل میکردم بعد میزدم به مژه هام فر میشدن🙈😅🐰

ســر یــکــ دوراهــےپُــرشــَکــ اشتــباه پیچیــدمــ جــاده زیبــا بــود دریــا بــود و درخــت ابــر...بـاران....همــہ خنــدان مثــل زیبــایـے تـابستــان آنـچــہ میــدیـدم رویــا بـــود مــن چــہ میــدانستـــم انتــهایـش اشــک اســت و بیــابـانــے ســرد...مــن چــہ میــدانستــم از غـم وتـلخــے درد من بــہ انتــهاے اشتبــاه خــود رسیــده ام مــن بــہ انتــهاے خــود رسیــده ام  مـن در آنچــہ کــہ شــما چــپ رفتیــد اشتبــاه کــردم و راســت پیچیــدم....🐰کاش کودکی هم المثنی داشت...

اول راهنمایی بودم اکسیدان مامانمو ورداشتم زدم موهامو زرد کردم تا یک هفته روسری سرم میکردم همه جا که متوجع نشن بعدشم همه رو با قیچی بریدم الکی گفتم میخواستم ارایشگری کنم هنوزم میگن بچه بودی چه اوسکول بودی روسری سرت بود موهاتو میبریدی و من همچنان اعتراف نکردم🥴🤣

من اینجا حقیقت رو میگم نه چیزی که دوست داری بشنوی  درخواست دوستی به هیچ وجه پذیرفته نمیشود حتی شما دوست عزیز 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mnbvgy  |  21 ساعت پیش