سلام به همه
من سر یه جریانی از اواسط عید دوبار نیم ساعته رفتم خونه مادر شوهرم و دیگه با حرفایی که ازش شنیدم تمایلی بهش ندارم و همسرمم همینطور.
حال نمیکنه بره نهایتش یه چای خورده اومده ومنم منعش نمیکنم چون در هر حال مادرشه،اون جندباری اومده.دیشب خاله شوهرم که خیلی مهربونه و دوستش دارم اونجا بود و زنگ زد بهم و از عید غدیر ندیدمش و احوالپرسی و گفت دلم براتون تنگ شده،فردا بیاین اینجا ناهار یعنی خونه مادرشوهرم و ببینمتون و منم بخاطر شرایطم گفتم قول نمیدم ببینم چجوری میشه و شوهرمم میگه براش فرقی نمیکنه.بخاطر کرونا از عید غدیر جایی نرفتم و اینام یکم کمتر رعایت میکنن و تازه چهارروزه دوز اول واکسنمو زدم بنظرتون ناهار بگم بریم اونجا یا عصری یه سر بزنم نیم ساعت بشینم که روی خاله رو زمین ننداخته باشم ؟خودم قلبا حس رفتن اونجا رو ندارم یهویی ممکنه بقیه هم بیان و شلوغ شه و منم باردار .از خواهرمم دوری میکنم و از بیست تیر ندیده بودمش تا دوسه روز پیش بعده یکماه رفتم خونه بابام و دیدمش.مادرشوهرم و خواهرش فکر میکنن واکسن بزنی تمومه ولی من هنوز دوز دومم رو نزدم تا یکمی ایمن شم و اینکه جاریام مبتلا شده بودن سه هفته پیش که یکیشون تا هفته پیش اونجا بود و اونیکی هم با شوهرش که دوسه روز درگیرکرونا بودن و بچشون هم مبتلا شد همش اونجان ،عقلم میگه نرم و یه سر کوتاه بزنم ،بنظرتون چیکار کنم؟؟