سلام امشب بچمو گذاشتم خونه مامانم رفتم بازار دیروقت رفتم بعد موقع برگشت خواستم دربست برم خونه رفتم ایستگاه تاکسی تا من رسیدم چن تا راننده بودن ساعت نه بود یکیشون گف مسیرت کجاس گفتم فلان جا شروع کرد با لحن بد که چرا اونجا وایسادی بلندا خودشم باید اینور وایسی یعنی تقریبا چن سانت اونورترو میگف😐😐اصن مهلت نداد بگم اقا میخوام دربست برم نمیخوام وایسم مسافر بیاد شروع کرد غر زدن با صدا بلند خودشم حالت دعوا منم هیچی نگفتم برگشتم با یه تاکسی دیگه دربست رفتم اینم اینور بلند میگف اره دربست برو اره برو😐😐😐بازم هیچی نگفتم الان دارم تو خونه فحش میدم به خودم چرا جواب اون ادمو ندادم یعنی خاااک....طرف هم کچل و هیکلی بود چیزی میگفتم فک کنم میزد لهم میکرد😞😞
دلم میسوزه براشون اونام به هر حال دنبال درآمد برای زن و بچشونن
بیکار نباش برای ظهور امام زمان (عج) صلوات بفرست😍❤کاش دستان خدا پیدا بود، 🙌تا درآن وقت که بی حوصله و تنهایی 😒و دلت از غم دنیا دریاست 😢بزنی تکیه به آن 😌و بخندی به همه رنج جهان 😃آره من مذهبی ام😎 عقب مونده و جاهل نیستم توی قفس هم زندگی نمیکنم 😏عاشق چادر مشکیمم 😍😍😍❤تو اگه غیر مذهبی هستی ؛عقایدت رو واسه خودت نگه دار 🤗حق نداری به من و چادر و دینم بی حرمتی کنی باشه؟ آفرین😌
زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔