سلام عزیزم...ستاره شمالم...اینجا جوابتو میدم
اول بگم که خییییللییی خوشحال شدم که بالاخره به عشقت رسیدی...امیدوارم بهترینها براتون اتفاق بیوفته...
مرسی که اومدی و وقت گذاشتی...اره حال دلم خیلی خرابه...خیلی دلتنگش میشم...امروز از صبح تا شب یاد خاطراتش افتادم و فقط گریه کردم..
ولی اون آدم اشتباه نبود..پسر خوب و مذهبی و تحصیل کرده و سالمی بود..جنتلمن واقعی بود و واقعا عاشقم بود..واقعا بهش اعتماد داشتم..توی فامیل زبانزد بود...بخاطر مخالفت الکی مادرش و لجبازی اون که به مادرش گفت پس اینقدر منتظر میمونم تا موهام مث دندونام سفید شه...و دقیقا همینم شد..اون واقعا شکسته شد...گفت دستم خالیه..ن کاری ن خونه ای ن ماشینی...بمیرمم دستمو جلو خانوادم دراز نمیکنم و تا آخر عمرمم ازدواج نمیکنم..یا تو یا هیچکس
آخرشم بهم گفت من شبانه روز تلاش میکنم تا دستم خالی نباشه...واقعاهم تلاش میکرد تا خود صبح بیدار میموند دید من تحت فشارم بهم گفت بهت حق میدم که بری ....برو..جواب پیامام رو هم نده..هر وقت دستم پر بود و آدم شدم..اونوقت میام سراقت...
حالا من موندم و ی دل ناآروم...۱۱ سال باهاش زندگی کردم در حالی که حتی دستمون بهمدیگه نخورد....دلتنگی منو از پا درمیاره...