امروز دوباره یادش افتادم
دوران پیش دانشگاهی یه دوستی داشتم که از نظر درسی پایین بود ،به شدت خوشگل و تو دلبر بود،خواهرش قیافش معمولی بود،باهام درد و دل میکرد میگفت دلم پیش شوهرخواهرم گیر کرده ،دل اونم پیش منه،خواهرش ۴سال بود عروسی کرده بود و دوتا بچه کوچیک داشت ،میگفت دلم برا خواهرم میسوزه که شوهرش با منه ،از مدرسه جیم میزد و با شوهرخواهره میرفت ،از پنجره به خیابون دید داشت اون دست خیابون منتظرش بود،میگفت میبره خواهرم میزاره خونه مامانم میاد دنبال من،گفت دوبار رابطه کامل داشتیم،یروز یه لباس خواب افتضاح اورده بود میگفت چطوره نظرم میخواست ،وقتی اینو فهمیدم ازش بدم اومد خواستم لوش بدم ،اون دختره بچه پیش دانشگاهی بود شوهرخواهرش که ۳۰به بالا بود خدا ازش نگذره،میرفت و قبل تعطیل شدن میومد دو سه بار اینکار کرد،داداشش میومد دنبالش تو یه کاغذ جریانو نوشتم و با دو رفتم بهش دادم و گفتم تنها بخون راجب فلانیه منم دیدی ندیدی ،خلاصه داداشش فهمید و مچشونو گرفت یک ماهی نیومد مدرسه وقتی هم اومد گفت کتک خورده و خواهرش برگشته خونه باباش ،چون شوهرخواهرش پسرعموشم بود خانواده ها واسطه شدن بخاطر دوتا بچه ،ولی باباش گفته فقط طلاق بره گمشه بچشهاشم ببره،هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم دیگه خبریم ندارم چی شد بینشون .......
سرزنشم کنید حق دارید ولی من جای خواهرش داشتم خورد میشدم وقتی این از لوندیش با شوهرخواهرش حرف میزد