نمونش دختر خودم امروز بخاطر کار شوهرم منو دخترم اومدیم خونه مامانم آبجیم اینا هم اومده بودن دختر ۳ سالم با بچه خاهرم ک همسن خودشه ساکمو باز کردن سوتینامو اوردن وسط حال جلو همه داشتن باهاشون بازی میکردن دخترم اتو اورده بود داشت اتوشون میزد ینی جلو بقیه آب شدم داداشامو دامادمم بودن داداشم گف اینا دارن چکار میکنن سریع مامانم گرفتشون از دسش وایی هنوز ک یادم میاد نمیدونم بخندم یا خجالت بکشم😪😩 حالا دامادم زیر زیرکی میخندید فکنم میدونس مال منن😬🥴
یروز عصر واسم مهمون اومد منم چایی ریختم و با کاکائو و خرما گذاشتم رو میز...دیدم پسرم رفته سر کابینت کیکهایی که براش پخته بودم رو آورده و به مهمونا میده میگه بفرمایید ما از ایناهم داریم مامانم واسه من پزیده😫😄
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
مادر شوهم وسواس داره هر بار میرفت دستشویی دمپایی پسرم رو میشست پسرم چهار پنج سالش بود اونم به تلافی چکمه های مادر شوهرم روپر آب میکرده آخه تو دستشویی چکمه میپوشید از پسرم می پرسیدیم چرا این کارو می کنی؟ میگفت چه جور او ن کفشم رو خیس می کنه منم این کارو می کنم