نویسنده ها عشق را بزک کرده اند، زشت و زیبا کرده اند،به ان صورت داده اند. هوگو میگوید:بسیاری ادم ها اگر عشق را در داستان ها نخوانده بودند هرگز عاشق نمی شدند./ کاش میشد جایی در پس کوچه های این شهرِشلوغ تورا یافت…مثلا یک عصر دلنشنینِ بهاری، درکافه ای مشرف به رودخانه،هنگام خوردن قهوه ای تلخ چشم در چشم شویم../ یاالله احلامنا بین یدیک.. فحققنا
سنی مذهب 🙂خدا جونم شکرت که معجزتو نشونم میدی 😍😍♥️♥️🥰🥰خدایا شکرت😍♥️ تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمی کند♥️ خدا هست♥️♥️خدا جونم خیلیییی دوست دارم مهربون ترینی ♥️🥰لطفا واسه رسیدن به حاجتم صلوات بفرستین ان شاءالله حاجت روا شید نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم در این سراب فنا چشمه حیات منم وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپرده رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مروبیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنندکه آتش و تبش و گرمی هوات منم نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهندکه گم کنی که سر چشمه صفات منم نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد خلاق بیجهات منم اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاستوگر خداصفتی دان که کدخدات منم
حس میکنم یکی از پره هام پهنتره و بالاتره و درد هم داره 2 ماهه عمل کردم دیگه دارم سکته میکنم از نگرانی ب خدا ب مرگم راضیم آه عذاب وجدان دارم چون او سوراخ رو هفته ی دوم چن باری ازش فین کردم البته فین کردن آهسته ولی فک کنم از همونه ک اینطوری شده
اول ک گچ و برداشتم خیلی دوسش داشتم به مرور ورم کرد نوکش باد کرد بعد ناراحت شدم الان بعد دو ماه دوباره داره جمع میشه ولی هنوزم مثل روز اول نشده ولی همه میگن خوب شده. دارم تحمل میکنم ببینم بعد ی ماه چطور میشه🙁
نویسنده ها عشق را بزک کرده اند، زشت و زیبا کرده اند،به ان صورت داده اند. هوگو میگوید:بسیاری ادم ها اگر عشق را در داستان ها نخوانده بودند هرگز عاشق نمی شدند./ کاش میشد جایی در پس کوچه های این شهرِشلوغ تورا یافت…مثلا یک عصر دلنشنینِ بهاری، درکافه ای مشرف به رودخانه،هنگام خوردن قهوه ای تلخ چشم در چشم شویم../ یاالله احلامنا بین یدیک.. فحققنا
حس میکنم یکی از پره هام پهنتره و بالاتره و درد هم داره 2 ماهه عمل کردم دیگه دارم سکته میکنم از نگران ...
پره ها ورمن نگران نباش من کلن پره ی سمت راستم پخش صورتم شده بود تپل بود و پایین تر به مرور جمع شد مثل اون یکی شد
نویسنده ها عشق را بزک کرده اند، زشت و زیبا کرده اند،به ان صورت داده اند. هوگو میگوید:بسیاری ادم ها اگر عشق را در داستان ها نخوانده بودند هرگز عاشق نمی شدند./ کاش میشد جایی در پس کوچه های این شهرِشلوغ تورا یافت…مثلا یک عصر دلنشنینِ بهاری، درکافه ای مشرف به رودخانه،هنگام خوردن قهوه ای تلخ چشم در چشم شویم../ یاالله احلامنا بین یدیک.. فحققنا