از سوتی های شب خواستگاری بگین🤭

😂😂😂

آره ولی آبروم رفته خودشم مسخرم میکنه 😶😶😶

تو شهر ما رسمه داماد پول میزاره تو بشقاب داره میره مثلا انعامه 

من وقتی داماد رفت مث ندید بریده چار چنگولی از پشت پرده نگاهش کردم داماد ب من چشمک زد 

وقتی رفتن من دویدم پولو بدم بهشون گفتم جا گزاشتی پولتو😐😐😐

😂😂و ب مادرم گفتم مامان این چشا میپره چرا 😐😃😂مامانم گف دیوونه چشمک میزده🙄😂😂

انقد استرس داشتم تو پذیرایی اونوری داشتم دور خودم میچرخیدم بعد همون لحظه نگو شوهرم جلشو عوض میکنه و منو میبینه😂🤦🏼‍♀️

یکی دیگشم این بود ک باهم رفته بودیم بیرون برای صحبت و اشنایی داشتم جلوش راه میرفتم یهو کفششو لگد کردم اومدم زود جمعش کنم نزدیک بود بخورم زمین🤦🏼‍♀️😂بعد شوهرم منو گرف چون نامحرم بودیم یهو ولم کرد😂

کلا کسخلم

خب بابا خعلی جدی نبودن اومده بود کلا به اسم کوچیک صداش میکردم خیلی راحت یه جاعم بحث خونه و اینا شد هی مِن مِن میکرد گفتم کامیار بگو داری دیه اون خونه هه اون سری اومدم😅😅

وای ما دوست دختر دوست پسر بودیم!

بعد اومد خواستگاری 

همسرم داشت باهام صحبت میکرد یهو پرید جلو ازم یه لب گرفت موقعی داشتیم لب می‌گرفتیم🤦🏻‍♀️😂😂😂

برادر شوهرم اومد پشت در در زد آروم گفت اگه زارتان زورتانتون تموم شده بیاید بیرون 🤦🏻‍♀️😂😂😂😂

برادر شوهرم از اینکه ما قبلا دوست بودیم اطلاع داشت 

کی پولو میزاره انعام واس چی؟؟

داماد میزارده وقتی داره میره نمیدونم😶

گلبرگ هایم🍃

واییی من یادمه کاملا مخالف بودم موقعی که اومدن خاستگاری از اتاق نرفتم بیرون😶

بعد شوهرم اومد باهام حرف بزنه هروقت دیدمش کاملا تعجب کردم(قبلا میشناختمش) بعد واقعا خودم متوجه شدم که دهنم اندازه غار باز شده🤭یهو گفتم تو اینجا چیکار میکنی؟

اونم فقط میخندید

چندروز قبل خاستگاری بهش گفته بودم بدبخت اونی که بخواد زنه تو بشه صد در صد ناقص و العقله😐😂

هنوزم که هنوزه به روم میاره😂😂

من سوتیم این بود چایی اوردم ب همسرم لیوانی چون دوس پسرم بود میدونسم.. گفتن جرا لیوانی گفتم عادت داره😂