سلام خانوما
من حدودا الان ده ساله که یه مشکلی دارم و این مشکل واقعا توی زندگی من تاثیر بد و منفی گذاشته
اوایل خیلی دعا و نمیکردم واسه برطرف شدن مشکلم
اما الان حدودا ، دو سه سالی هستش که مشکلم خیلی واسم سخت شده خیلی دعا میکنم
نذر برداشتم از نذری غذا گرفته تا نذر صلوات و برداشتن چله و ختم های مختلف ختم و چله واسه اماما و شهیدا خلاصه که همه چی ، یه روز که داشتم توی اینترنت درمورد شهدا میخونم اسم یه شهیدی رو دیدم که گفته بود هر کسی که از طرف من زیارت عاشورا بخونه من خودم شخصاً میام پیشش و مشکلش رو حل میکنم
خلاصه این که من دیروز تصمیم گرفتم به نیت این شهید چلهی زیارت عاشورا بردارم
دیشب به نیت اولین روز چله ام زیارت عاشورا خوندم قبلش یه چیزی رو بگم که من شبا خواب راحتی ندارم راحت نمیتونم بخوابم تا ساعت ، چهار و پنج صبح همینجوری بیدارم و فکر و خیال میکنم
اما دیشب زود تر از شبای قبل خوابم برد و خیلی راحت هم خوابیدم
خوابیده بودم خواب دیدم خونه مادربزرگم هستیم بعد اونجا یه گروه شهید بودن خیلی عجیب بود واسم هم انگار میدونستم شهید هستن و هم انگار زنده بودن بعد اینا سره سفره مادربزرگم نشسته بودن و داشتن غذا میخوردن منم کنارشون نشسته و غذا خوردم بعدم اونجا یه شهیدی بود که وقتی نوبت ایشون شد غذا کم اومد و من غذام و دادم بهشون با یه خانوم چادری بودن اینقدر مهربون بودن من غذام و دادم بهشون راستشو بخوایید توی همون خواب یه جورایی دلم سوخت اخه واسشون غذا نرسید همونجا تو خواب هم داشتم به این فکر میکردم که از شهیده بخوام مشکلم و حل کنه تو خوابم انقدر حس خوبی داشتم اصلا یه جور عجیبی بود اینقدر اروم بودم
خوابم و واسه مامانم که تعریف کردم گفت شاید اون زیارت عاشورایی که خوندی واسه شهیده مثل غذا شده