یک نمونه اش رومیگم چندسال پیش پدربزرگ همسرم پدر پدرش فوت کرده بودبعدچون وصیت کرده بودتوشهرستان خودشون خاکش کنند محبورشدیم همگی بریم شهرستان توابان ماه هم بود شهرستان هم سردبود هواش به هرحال مراسم خاکسپاری که تموم شدوناهاروشام که دادندچون راه دوربودوفرداهم شهرستان مراسم گرفته بودندواسش شب روهمه اقوام خونه خاله پدرشوهرم خوابیدیم شبهای اونجاهم سردبودمن وشوهرم وبرادرشوهرم وجاریم خسته بودیم خوابمون میومد بعدمادرشوهرم زودرفت یک اتاق هاروگفت بیاییداینجابخوابید ۴تاییتون ورفت واسمون کلی پتووتشک وبالشت اوردکه سرمانخوریم اقاکل فامیل شوهرم ناراحت شده بودندچون پتووایناکم بودومادرشوهرم اینکاروکرده بود جرات هم نداشتندچیزی بگندچون پدرشوهرم پسربزرگ خانواده بود