بازم که دعوا شد سر هیچی سر چیزای الکی خدا نگذره از باعث و بانیش
فقط باید یکی دوماه زندگیم خوب باشه بعدش مثل چیز از حسودیش نمیدونم یا کخ دارن که مارو بجون هم میندازن دعوا میشه 😤😤😤😤
العان بهش میگم میخوام برم صورتمو بند بندازم که فردا محرم چون ابروهام قاب زدم فقط بند خالی میرم و گفتم پول هم نمیخواد خونه مادر منم که رفتم این هفته هیچی نبود فقط مامانم بود ابجیام وزن داداشم
بعد میگه نمیخواد لازم نکرده من العان دیرم شده تو رو نمیبرم ولی قبل ها. میزاشت تنها برم حالا باز این ادا ها رو از کجا آورده بعد میگه شب خودم میام بند میندازم بهش میگم تو یاد نداری میگه حالا بعداً برو خب آدم بیشعور عوضی تو نمیفهمی که من همیشه قبل محرم میرم که حداقل تا ده روز نرم ( تو دلم گفتم )
بعد میگه خونه مادرت کسی نبود گفتم نه میگه خب ابحیت چی ؟؟ منم گفتم نه ابجیم نمیرم چون اون روز که مریض بود نذاشتی برم حالا برا اصلاح برم ؟؟ همینو گفتم دیدم داره دعوا میکنه دم در حیاط و همش جیغ و داد بخاطر حرف من خوددرگیری داره بیشعور خب راس میگم برا مریضی ابجیم نمیزارم برم حالا آدم شده