قبلش براتون تعریف کنم ک مهر داریم ازدواج میکنیم و درحال حاضر هیچی نداره چون ی کارگاهوتولیدی داره و کلا همه چی و دار و ندارشو تو اون میریزه
خواهر شوه ۱۳ سال پیش ازدواج کرد از پیش کرایه خونه تا اجاره خونه مادرشوهرم میداد کلا دفترچه قسطاش دست مادرشوهرمه هنوزم همینطوریه خرج دوتا بچه هاشو میده هفته ای یبار خرید خونشونو میره کلا دامادش بی عرضس
ب نامزدم گفتم مامانت داره اون زمینو میفروشه بگو پولشو لده بهت دیگه بخاطر ماشین خریدن وام نگیری هم قسطات سبک شه داری ازدواج میکنی حالا قیمت اون زمین نهایتا ۵۰۰ تومنه اصلا چیزی نیست
ولی در عوضش خونه رو بزنه بنامه خواهرت چون ما الان ب اون پول احتیاج داریم واس شروع زندگی
قیمت خونه هم هست ۳_۴ ملیارد،مادرشوهرم میگه نه نصفشو باید بدی به خواهرت
میگه مادرمه بزرگم کرده من چطوری بهش همچین چیزی بگم
گفتم مامانت ک قرار نیس برام طلا بگیره و عروسی بگیره اون پول ۲۰۰ تومنم تو میخوای باهاش اینکارارو کنی دیگ
میگه خب چیکار کنم گفتم هیچی
گفت تو اطرافتو میبینی همه پولدارم(کلا خانوادم وضعیت مالیشون خوبه)گفتم نه نمیبینم انگار حق منه بینشون بدبخت باشم
گفت کسی مجبورت نکرده که کی مجبورت کرده؟
منم گوشیو قط کردم
خیییلی عصابم خورده