خسته ام،
عصبانی ام،
سردرگمم،
ناراحتم،
...رفیقم🌱
دوست داشتم الان کنار دریا قدم میزدم و صدای موج دریارو میشنیدم🌊
کنار ماسه ها مینشستم وپاهام رو دراز میکردم تاموج برسه به پاهام وخیسشون کنه
.
.
خدایی ک همراهمی باهات حرف دارم
باور کن طاقتم تمومه،من دلم ابریه
چشام بارونیه ،خداجونی تو چرا چشات بارونیه؟
توام مثل من خسته ای ازاین مردم شهر؟ازدنیا؟از آدم ها؟ازنامردی؟
توام بریدی؟
توام ؟
بنده ی تنهای تو ؛داره باهات حرف میزنه
همیشه جوری رفتارکردم که امیدداشته باشم به اینده ای که قراره واسم رقم بزنی
ما با امید زنده ایم مگه نه؟؟؟
ولی روزگارجلومو گرفته نمیتونم راه برم جلوموگرفتهُ حقیقت رو یادم میاره
پاهام سست شدن
نمیتونم راه برم
ذهنم خستست
نمیتونم کاری کنم
حس میکنم مث یه پرنده گیر کردم وپر هامو قیچی کردن
مثل یچه ای که توی خیابون پدرومادرشو گم میکنه
حس گنگی دارم،گم شدم میون مردم های شهر
بیا محکم درآغوشم بگیر میخوام پروازکنم
من فراموش شده ای این شهرم
من خسته ام..
.
اللهم اِجعَلنِی فِی دِرعِکَ الحَصِینَهِ
الَّتی تجعَلُ فِیهَا مَن تُرِیدُ
خدایا مرا در زره محکم خودقرار ده
همان زرهی که هرکس رابخواهی درآن قرار میدهی