2777
2789

روزی یک کشتی پراز عسل

در ساحل لنگر انداخت

وعسلها درون بشکه بود...🍯


پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود  

و به بازرگان گفت:


از تو میخواهم که این ظرف را

پر از عسل کنی

تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...


سپس تاجر به معاونش سپرد که

آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش

یک بشکه عسل ببرد

آن مرد تعجب کرد وگفت

ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی

والان یک بشکه کامل به او میدهی؟


تاجر جواب داد :

ای جوان او به اندازه خودش

در خواست میکند و من در حد و اندازه

خودم میبخشم...


پروردگارا🙏

کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند

خودت به  اندازه ی سخاوتت

بر من و دوستانم عطا کن

که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم....


آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد...❣

یکـــــــــے را دوست میدارم...ولی افسوس او هرگـــــــــز نمیداند...💔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792