دوساله رفت اومد نمیکنن بخاطر یه چیز الکی و مسخره قهر کردن که مقصر خودشون بودن مام دوبار رفتیم خونشون بعدش نیومدن خونمون هیچ اخرم پیام داد زنش به شوهرم گفت دیگه حق نداری دست زنتو بگیری بیای خونمون شوهرمم بهش خیلی بر خورد به پدرشم گفت پدرشم گفت به جهنم مگه نونت میاد ازش یا ابت میاد از اونجایی که تمام تقصیرا رو همیشه خانوادش میندازن گردن من شوهرمم گفت اخه فردا مس فردا نگین مقصر ماییم دوتامونم بی سیاستیم هم شوهرم هم خودم حالا من دوماه زایمان کردم برادر شوهرم اصلا نیومد دیدن برادر زاده اش خوب این به کنار میگیم رفت و امد نداریم ولی خانومش زایمان کرده ۱۰ روزه جشن گرفته بودن و کل فامیلاشون دعوت کردن مارم پدرشوهرم دعوت کرد فلان روز بیاین خونه مام برای بچه فلانی جشن گرفتیم به همسرم بر خورد که بین نوه ها فرق میزارن و نرفتیم البته ربطی به جشن نداشت کلا نمیخواستیم بریم چون به قول شوهرم اونی که بی احترامی کرده زن اون بود حالا پدر شوهرم با ما قهر کرده پیغام داده تا نرین خونه فلانی معذرت خواهی من دیگه اسم تورو نمیارم یعنی شوهرم و شوهرمم میگه من نمیرم منم دلم نمیخواد کوچیک شه اخه هم بزرگ تره همم بیگناه اگه میدونستم یه درصد مقصر شوهرم یا خودم بودم پاپیش میزاشتیم موندم چطوری که اونا اون رفتارهای زشت و داشتن چطوره گه ادم خوبه شدم ؟ دلم داره میترکه از حرص چرا اون همه شانس دارن ؟ از چیه واقعا ؟
شوهرم رفت کربلا مادر من اش گذاشت فقط مادر شوهرمو دعوت کرد مادر من اش گذاشت خودمون تازه خونه خریده بودیم دستمون خالی بود مامان منم اش گذاشت فقط مادرشوهرمو دعوت کرد کس دیگه ام نبود من بودم مادرشوهرمو مادرم و دوتا خواهر مجردم همین حتی خواهر شوهرمم نگفت این سر اینکه مادر زنت اش گذاشته قهر کرد
خوب اون چیز بیخود که میگی سرش قهر کردند چی بوده؟!😅 ساید از نطر شما جیز بیخودی بوده ولی از تظر اونا ...
شوهرم رفت کربلا مادر من اش گذاشت فقط مادر شوهرمو دعوت کرد مادر من اش گذاشت خودمون تازه خونه خریده بودیم دستمون خالی بود مامان منم اش گذاشت فقط مادرشوهرمو دعوت کرد کس دیگه ام نبود من بودم مادرشوهرمو مادرم و دوتا خواهر مجردم همین حتی خواهر شوهرمم نگفت این سر اینکه مادر زنت اش گذاشته قهر کرد